اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

Delicious facebook RSS ارسال به دوستان نسخه چاپی ذخیره خروجی XML خروجی متنی خروجی PDF
کد خبر : 42787
تعداد بازدید : 4383

توحيد مفضل / ترجمه علامه مجلسى

مغز متفكر جهان شيعه امام جعفر صادق (ع)

«در فيزيك امام جعفر صادق عليه السّلام چيزهايى گفته كه قبل از او، كسى نگفته و بعد از وى، تا نيمه دوم قرن هيجدهم و قرن نوزدهم و بيستم، به عقل كسى نرسيده كه آنها را بگويد.يكى از قوانينى كه جعفر صادق در فيزيك ابراز كرد قانون مربوط به كدورت اجسام و شفاف بودن آنها مى‏باشد.او گفت هر جسمى كه جامد و جاذب باشد كدر است و هر جسمى كه جامد و دافع باشد كم يا بيش شفاف جلوه مى‏نمايد.از او پرسيدند جاذب چه مى‏باشد؟ گفت: [جاذب‏] حرارت.اين نظريه فيزيكى كه امروز مى‏دانيم با يك الحاق، يك قانون‏

كتاب مغز متفكر جهان شيعه امام جعفر صادق عليه السّلام كه بيست و پنج نفر از استادان دانشگاه اروپا و امريكا اصل انگليسى آن را نوشته‏اند و ذبيح الله منصورى به اين اسم آن را ترجمه كرده و در صفحه 9، 10 آن كتاب اسم آن بيست و پنج نفر را كه استاد دانشگاه چه شهر و مملكتى بوده ذكر مى‏كند فقط دو نفر آنها ايرانى بوده آقاى حسين نصر استاد دانشگاه تهران، و آقاى موسى صدر مدير مؤسسه علمى مطالعات اسلامى در صور لبنان.

مى‏نويسد: اول كسى كه خبر به گردش زمين به دور خود داد جعفر صادق بود. آن وقت در صفحه 117 كتاب مى‏نويسد: گردش زمين به دور خود، به طور محسوس، ثابت نشد مگر بعد از آن كه نوع بشر قدم به كره ماه گذاشت و از آنجا زمين را ديد.

حتى در اول سالهاى فضانوردى فضانوردان، نمى‏توانستند گردش زمين را به چشم خود ببينند چون [در آن سالها فضانوردان‏] پايگاه ثابت نداشتند در سفينه‏هائى بودند كه هر يك از آنها در [هر] نود

______________________________
(1) الخرائج، ج 2، ص 710، بحار الانوار، ج 17، ص 213، ج 47، ص 117، و 89، ص 16، احتجاج طبرسى، ج 2، ص 306- 307.

 

 

دقيقه يا قدرى بيشتر اطراف زمين مى‏گرديدند و نمى‏توانستند در حالى كه خود با آن سرعت اطراف زمين مى‏گرديدند به حركت وضعى زمين پى ببرند.

اما روزى كه در كره ماه قرار گرفتند و در آنجا دوربين فيلم بردارى خود را متوجه زمين كردند در عكسها ديدند كه زمين آهسته، به دور خود مى‏گردد و در آن روز گردش زمين به دور خود به طور مرئى به ثبوت رسيد.

تا آن كه در صفحه 120 مى‏گويد:

چه شد كه جعفر صادق عليه السّلام در دوازده قرن قبل از اين توانست پى ببرد كه زمين اطراف خود مى‏گردد و در نتيجه روز و شب به وجود مى‏آيد؟

و در صفحه 125 گفته: «در فيزيك امام جعفر صادق عليه السّلام چيزهايى گفته كه قبل از او، كسى نگفته و بعد از وى، تا نيمه دوم قرن هيجدهم و قرن نوزدهم و بيستم، به عقل كسى نرسيده كه آنها را بگويد.

يكى از قوانينى كه جعفر صادق در فيزيك ابراز كرد قانون مربوط به كدورت اجسام و شفاف بودن آنها مى‏باشد.

او گفت هر جسمى كه جامد و جاذب باشد كدر است و هر جسمى كه جامد و دافع باشد كم يا بيش شفاف جلوه مى‏نمايد.

از او پرسيدند جاذب چه مى‏باشد؟

گفت: [جاذب‏] حرارت.

اين نظريه فيزيكى كه امروز مى‏دانيم با يك الحاق، يك قانون‏

 

علمى است و بقدرى جلب توجه مى‏نمايد كه آدمى حيرت مى‏كند چگونه در نيمه دوم قرن هفتم ميلادى و نيمه اول قرن دوم هجرى، مردى توانسته يك چنين نظريه بديع را ابراز نمايد.

امروز اگر از يك صد نفر از افراد عادى بپرسند كه چه مى‏شود يك جسم كدر مى‏گردد و جسم ديگر شفاف به نظر مى‏رسد نمى‏تواند پاسخ بدهد يعنى بگويد به چه علت آهن تيره است و بلور درخشان [مى‏باشد.] قانون فيزيكى امروز مى‏گويد: هر جسم كه امواج حرارت به سهولت از آن عبور كند. (يعنى هادى حرارت باشد) و امواج (الكترومانيه‏تيك) از آن عبور نمايد (يعنى هادى الكتريسيته و امواج مانيه‏تيزم باشد) تيره است.

اما اجسامى كه حرارت به خوبى از آنها عبور نمى‏كند.[1] و امواج الكترومانيه‏تيك را عبور نمى‏دهد.[2] درخشندگى دارند.

منصورى مترجم در پاورقى گفته: امواج الكترومانيه‏تيك امواجى است كه ما به كمك آنها صداى راديو را مى‏شنويم و تصاوير تلويزيون را مى‏بينيم.

نظريه كلى جعفر صادق در مورد علت تيره بودن اجسام و درخشنده بودن آنها بر اساس جاذب بودن است و بعد از آن كه از او توضيح خواسته‏اند گفته است اجسامى كه جاذب حرارت‏

______________________________
(1) هادى حرارت نيستند.

(2) عايق مى‏باشند.

 

مى‏شوند[3] تيره مى‏شوند و اجسامى كه جاذب حرارت نمى‏شوند كم يا بيش شفافيت دارند.

مسأله جاذب بودن، هم مثل دو قطب متضاد در نظريه جعفر صادق، خيلى جالب توجه است و همين موضوع سبب گرديده كه نظريه‏اش با قوانين فيزيكى امروزى در مورد علت كدورت و شفاف بودن اجسام، مطابقت نمايد.

در صفحه 266 در عنوان (نظريه جعفر صادق عليه السّلام به ساختمان بدن انسان) گفته:

جعفر صادق مثل ساير مسلمين مى‏گفت كه انسان از خاك آفريده شده [است‏]. فرق او با مسلمين ديگر اين بود كه راجع به آفرينش انسان از خاك چيزهايى مى‏گفت كه به عقل هيچ يك از مسلمين در آن عصر نمى‏رسيد.

در اعصار بعد هم هيچ مسلمانى نتوانست راجع به ساختمان بدن انسان، استنباطى چون امام جعفر صادق داشته باشد و اگر كسى چيزى مى‏گفت، مستقيم يا غير مستقيم از شاگردان جعفر صادق شنيده بود. او مى‏گفت تمام چيزهائى كه در خاك هست در بدن آدمى وجود دارد. اما به يك اندازه نيست و بعضى از آنها در بدن انسان خيلى زياد است و بعضى از آنها خيلى كم و در بين چيزهايى كه در بدن انسان كم و زياد است، مساوات وجود ندارد بعضى از آنها از بعض ديگر كمتر مى‏باشد.

______________________________
(1) در اصل: مى‏باشند.

 

او مى‏گفت چهار چيز است كه در بدن انسان زياد مى‏باشد و هشت چيز است كه در بدن انسان كم مى‏باشد و هشت چيز ديگر در بدن انسان خيلى كم است.

اين نظريه كه راجع به ساختمان بدن آدمى از طرف آن مرد ابراز گرديده آن قدر غرابت دارد كه گاهى انسان فكر مى‏كند آيا همان طور كه شيعه عقيده دارند جعفر صادق داراى علم امامت بوده و اين نظريه را از علم امامت استنباط كرده نه از علوم بشرى. زيرا ادراك ما نمى‏پذيرد كه يك عالم عادى كه از معلومات بشرى برخوردار مى‏باشد در دوازده قرن و نيم قبل بتواند به يك چنين واقعيت پى ببرد.

تا آن كه نوشته: جعفر صادق اعم از آن كه به عقيده شيعه علم امامت داشته يا بنا بر نظريه قائلين به شعور باطنى با شعور باطنى خود مربوط بوده يا بنا بر نظريه «برگسون»[4] از جهش حياتى قوى خود استفاده مى‏نموده چيزى گفته كه ثابت مى‏كند در بين مردم زمان خود، و مردم اعصار بعد، در علم بدن‏شناسى شخص منحصر به فرد، به شمار مى‏آمده است. زيرا بعد از دوازده قرن و نيم، امروز نظريه جعفر صادق از لحاظ علمى به ثبوت رسيده و در صحت آن، ترديد وجود ندارد[5].

تا آن كه مى‏گويد: آن هشت چيز كه بنا بر گفته جعفر صادق در بدن‏

______________________________
(1) هانرى برگسون، فيلسوف فرانسوى در گذشته به سال 1941 ميلادى است. نك: مغز متفكر جهان شيعه، ص 267.

(2) مغز متفكر جهان شيعه، ص 268.

 

انسان خيلى كم است اين عناصر مى‏باشند: 1- «موليبدن».

2- «سيليسيوم». 3- «فلوئور». 4- «كوبالت». 5- «مانگانز». 6- «يد».

7- «مس». 8- «روى». و آن هشت چيز ديگر كه در بدن انسان نسبت به عناصر فوق النسبه زيادتراند عبارت‏اند از: 1- «منيزيم». 2- «سديم».

3- «پتاسيم». 4- «كلسيم». 5- «فسفر». 6- «كلر». 7- «گوگرد». 8- «آهن».

آن چهار عناصر كه در بدن انسان خيلى زياد مى‏باشد عبارت‏اند از:

1- «اوكسيژن». 2- «كربن». 3- «هيدروژن». 4- «ازت».

و پى بردن به اين عناصر در بدن انسان، كار يك روز و دو روز نبوده از آغاز قرن هيجدهم ميلادى اين كار با كالبد شكافى شروع شده و دو ملت فرانسه و اطريش در كالبد شكافى پيش قدم گرديدند.[6] تا آن كه مى‏گويد: و مطالعات و تجزيه‏هاى صد و پنجاه ساله يا بيشتر، صحت نظريه جعفر صادق را در مورد چيزهائى كه بدن انسان را تشكيل مى‏دهد تأييد مى‏نمايد.[7] در صفحه 70 مى‏نويسد: جعفر صادق هزار و يك صد سال قبل از علماى قرن هيجدهم ميلادى اروپا كه اجزاى هوا را كشف و از هم جدا كردند گفت كه باد (يا هوا) يك عنصر نيست بلكه از چند عنصر به وجود آمده است.

و در صفحه 71 مى‏گويد: بعد از آن كه لاووازيه اوكسيژن را از گازهاى ديگر هوا جدا كرد و نشان داد آنچه سبب حيات جانداران‏

______________________________
(1) مغز متفكر جهان شيعه، ص 269.

(2) همان 271.

 

مى‏شود اكسيژن است، دانشمندان گازهاى ديگر را كه در هوا وجود دارد از لحاظ حفظ حيات بى‏فائده دانستند.

اين نظريه مخالف با نظريه امام جعفر صادق بود كه گفت: تمام اجزائى كه در هوا هست براى تنفس ضرورى است.

اما در نيمه قرن نوزدهم ميلادى دانشمندان نظريه خود را راجع به اكسيژن از لحاظ تنفس تصحيح كردند. چون مسلّم شد كه اوكسيژن گر چه مايه حيات جانداران است و بين تمام گازهاى هوا يگانه گازى است كه خون را در بدن تصفيه مى‏نمايد اما موجودات جان‏دار نمى‏توانند اوكسيژن خالص را براى مدتى تنفس كنند زيرا سلولهاى جهاز تنفس مى‏سوزد.

اوكسيژن خود نمى‏سوزاند[8] اما كمك به سوزاندن مى‏كند و وقتى با جسمى كه قابل سوختن باشد تركيب گردد آن جسم مى‏سوزد و هر گاه سلولهاى ريه انسان يا جانداران‏[9] ديگر مدتى اوكسيژن خالص تنفس كنند چون اين گاز با آنها تركيب مى‏شود، مى‏سوزند و انسان يا جانورى كه ريه‏اش سوخته مى‏ميرد. بنا بر اين بايستى در هوا گازهاى ديگر هم با اكسيژن وارد ريه انسان و جانداران ديگر شود تا آن كه ريه موجودات جاندار بر اثر تنفس از اكسيژن خالص، در مدتى طولانى نسوزد. بعد از آن كه دانشمندان نظريه خود را در مورد اوكسيژن از لحاظ تنفس تصحيح كردند معلوم شد كه نظريه جعفر صادق درست‏

______________________________
(1) در متن: نمى‏سوزد.

(2) در متن جانوران.

 

است و تمام گازهائى كه در هوا وجود دارد براى تنفس مفيد مى‏باشد مثلا گاز موسوم به (اوزون) كه خواص شيميائى آن مثل اوكسيژن مى‏باشد و هر مولكول آن از سه اتم اوكسيژن به وجود آمده به ظاهر در تنفس نقش ندارد در صورتى كه اوكسيژن را در هنگام ورود به خون تثبيت مى‏كند.

و براى فهم مطلب مى‏گوئيم كه نگهبان اوكسيژن هنگام ورود آن گاز به خون مى‏باشد و نمى‏گذارد كه اوكسيژن شانه را از زير بار [وظيفه‏] خالى كند.

اين است كه نظريه جعفر صادق عليه السّلام مبنى بر آن كه تمام اجزاى باد (هوا) براى تنفس ضرورت دارد از نيمه قرن نوزدهم به بعد، تا امروز تأييد شده است.

و مى‏دانيم كه اوكسيژن در فضا در حال تركيب نيست بلكه مخلوط با هوا مى‏باشد و چون از هوا سنگين‏تر است بر حسب قاعده بايستى ته‏نشين شود. اگر اين طور مى‏شد، سطح زمين را تا ارتفاعى معين، اوكسيژن مى‏پوشانيد و گازهاى ديگر كه در هوا موجود است بالاى اوكسيژن قرار مى‏گرفت. در نتيجه جهاز تنفّس تمام جانداران مى‏سوخت و نسل جاندار منقرض مى‏گرديد، و نيز ديگر گياه به وجود نمى‏آمد زيرا گرچه گياه هم مثل جانداران براى زنده ماندن احتياج به اوكسيژن دارد، لكن محتاج كربن هم هست و اگر سطح زمين را تا ارتفاعى معين، اوكسيژن مى‏پوشانيد چون كربن به سطح زمين نمى‏رسيد گياه به وجود نمى‏آمد. اما گازهائى كه در هوا هست مانع از

 

اين مى‏شود كه اوكسيژن ته‏نشين گردد و به زندگى حيوانى و گياهى خاتمه داده شود.

جعفر صادق اولين كسى است كه عقيده به عناصر اربعه را كه مدت يك هزار سال غير قابل تزلزل به نظر مى‏رسيد متزلزل كرد آن هم وقت گفتنش اين نظريه را هنوز يك نوجوان نشده طفل به شمار مى‏آمد ولى نظريه مربوط به هوا را بعد از آن كه به سن رشد رسيد و به تدريس شروع كرد، بر زبان آورد.

امروز اين موضوع، در نظر ما عادى جلوه مى‏كند براى آن كه مى‏دانيم يك صد و دو عنصر وجود دارد. اما در قرن هفتم ميلادى و اول هجرى، يك نظريه بزرگ انقلابى بود و عقول بشرى در آن قرن، نمى‏توانست بپذيرد كه هوا يك عنصر بسيط نباشد. و باز مى‏گوئيم كه در آن عصر و اعصار بعد، تا قرن هيجدهم ميلادى اروپا، ظرفيت تحمل آن عقيده علمى انقلابى و چيزهاى ديگر را كه جعفر صادق گفته و در فصول آينده ذكر خواهد شد نداشت.

تا آن كه در اواخر صفحه 73 مى‏گويد: اول كسى كه پى برد اوكسيژن مولد الحموضه است يعنى (توليدكننده ترشى) است جعفر صادق بود.

تا آن كه گفته: براى آن كه شبهه‏اى توليد نشود مى‏گوئيم كه اسم (مولد الحموضه) از دهان جعفر صادق خارج نشد ولى در محضر درس خود گفت هوا دارى چند جزء است و يكى از اجزاى هوا در بعضى از اجسام دخالت مى‏كند و آنها را تغيير مى‏دهد و از بين اجزاى‏

 

هوا همان است كه كمك به سوزاندن مى‏نمايد و اگر كمك آن نباشد اجسامى كه قابل سوختن‏اند نمى‏سوزند.

اين نظريه از طرف خود جعفر صادق انبساط پيدا كرد و او باز در دروس خود گفت: آنچه در هوا كمك به سوزانيدن اجسام مى‏نمايد اگر از هوا جدا شود، و به طور خالص به دست بيايد طورى از لحاظ سوزانيدن اجسام نافذ است كه با آن مى‏توان آهن را سوزانيد بنا بر اين هزار سال قبل از پريستلى و پيش از لاووازيه جعفر صادق اوكسيژن را به خوبى وصف نمود و فقط نام اوكسيژن يا مولد الحموضه را روى آن نگذاشت.

پريستلى با آن كه اوكسيژن را كشف كرد نتوانست بفهمد كه آن را مى‏سوزاند. و (لاووازيه) با آن كه قسمتهايى از خواص اوكسيژن را با آزمايش استنباط كرد نتوانست بفهمد كه آن گاز، سوزاننده آهن است ولى جعفر صادق هزار سال قبل از او به اين موضوع پى برد.

امروز مى‏دانيم كه هر گاه يك قطعه آهن را به طورى داغ كنيم كه قرمز بشود و بعد آن را در اكسيژن خالص فرو ببريم با شعله‏اى درخشنده مى‏سوزد، همان طور كه در چراغهاى روغنى يا نفتى قديم، فتيله را با روغن يا نفت مشتعل مى‏كردند و در نور آن شب را به سر مى‏بردند، مى‏توان چراغى ساخت كه فتيله آن از آهن باشد و آن، در اكسيژن مايع فرو برود و اگر فتيله را طورى حرارت بدهند كه قرمز بشود، با نور بسيار درخشان، شب را روشن خواهد كرد.

و روايت مى‏كنند كه يك روز محمد باقر عليه السّلام پدر جعفر صادق در

 

محضر درس گفت (با كمك علم به وسيله آب، كه خاموش‏كننده آتش است مى‏توان آتش افروخت) اين گفته اگر چون يك تعبير شاعرانه جلوه‏گر نمى‏شد بى‏معنى جلوه مى‏كرد و تا مدتى آنهائى كه آن روايت را مى‏شنيدند فكر مى‏كردند كه محمد باقر تعبيرى شاعرانه را بر زبان آورده ولى از قرن هيجدهم به بعد محقق شد كه به وسيله آب با كمك علم مى‏توان آتش افروخت آن هم آتشى كه گرم‏تر از آتش چوب يا ذغال باشد زيرا حرارت (هيدروژن) كه يكى از دو جزء آب است با (اكسيژن) به (6644)[10] درجه مى‏رسد و عمل سوزانيدن (هيدروژن) به وسيله (اكسيژن) را (اكسيد شدن) مى‏نامند و در صنعت براى جوش دادن فلزات يا براى شكافتن قطعات فلز خيلى مورد استفاده قرار مى‏گيرد.

ما مى‏دانيم محمد باقر كه گفت (با كمك علم مى‏توان با آب آتش افروخت) (هيدروژن) را كشف نكرده بود و سندى در دست نداريم كه پسرش جعفر صادق آن را به طور خالص كشف كرده همان طور كه سندى در دست نداريم كه حاكى از كشف اوكسيژن خالص از طرف جعفر صادق باشد. ولى بدون ترديد مى‏توانيم بگوئيم كه جعفر صادق عليه السّلام اوكسيژن را به طور خالص كشف نمود و دليل ما كارهاى شيميائى وى مى‏باشد.

در صفحه 348 مى‏نويسد: يكى از نظريه‏هاى جعفر صادق كه نبوغ علمى او را به ثبوت مى‏رساند نظريه‏اى است كه راجع به انتقال‏

______________________________
(1) در متن 6664.

 

بيمارى به وسيله بعضى از نورها داده است.

جعفر صادق گفت (روشنائى‏هائى هست كه اگر از يك بيمار بر يك شخص سالم بتابد ممكن است آن شخص سالم را بيمار كند).

بايد توجه كرد كه صحبت از هوا يا انتقال ميكروب (كه در نيمه اول قرن دوم هجرى از آن بى‏اطلاع بودند) نيست. بلكه صحبت از روشنائى است آن هم نه تمام روشنائى‏ها بلكه بعضى از انوار كه اگر از شخص بيمار، به شخص سالم بتابد ممكن است وى را بيمار كند.

اين نظريه را علماى زيست‏شناسى و پزشكى از خرافات مى‏دانستند چون آنها عقيده داشتند كه عامل انتقال بيمارى از فرد بيمار به يك فرد سالم، ميكروب است يا ويروس. و قبل از آن كه به وجود ميكروب و ويروس پى ببرند وسيله انتقال بيماريها را بوها مى‏دانستند و تمام اقداماتى كه در قديم براى جلوگيرى از سرايت امراض مى‏شد بر اساس جلوگيرى از بوها بود تا آن كه بوى بيمار به سالم نرسد و او را بيمار نكند.

ولى در هيچ دوره، هيچ كس نگفت كه بعضى از روشنائيها اگر از بيمار بر سالم بتابد او را بيمار مى‏كند و اين گفته از جعفر صادق است.

گفتيم كه جامعه دانشمندان اين نظريه را در عداد خرافات به شمار مى‏آورند تا آن كه تحقيقات علمى جديد ثابت كرد اين نظريه، حقيقت دارد و بعضى از انوار، اگر از بيمارى به سوى سالم برود او را بيمار مى‏كند و اولين مرتبه در اتحاد جماهير شوروى به اين واقعيت پى بردند در شهر (نوو- وو- سيبيرسك) واقع در شوروى كه يكى از

 

مراكز بزرگ تحقيقات پزشكى و شيميايى و زيست‏شناسى شوروى مى‏باشد به طور علمى و غير قابل ترديد، ثابت شد كه اولا از سلول‏هاى بيمار، اشعه‏اى ساطع مى‏شود و ثانيا نوعى از اشعه كه از سلول‏هاى بيمار ساطع مى‏شود هر گاه بر سلول‏هاى سالم بتابد آنها را بيمار خواهد كرد بدون آن كه كوچكترين تماس بين سلولهاى بيمار و سلولهاى سالم وجود داشته باشد و بى‏آنكه از سلولهاى بيمار، ميكروب، يا ويروس به سلولهاى سالم سرايت نمايد.

طرز عمل دانشمندانى كه در آن شهر مشغول تحقيق بودند آن بود كه [آنها] دو دسته از سلولهاى يك شكل، از موجود زنده را مثلا سلولهاى قلب يا كليه يا يكى از ماهيچه‏هاى بدن را انتخاب مى‏كردند و آنها را از هم جدا مى‏نمودند و مى‏ديدند كه از آن سلول‏ها، چند نوع فوتون- يك ذره از نور را (فوتون) مى‏گويند- ساطع مى‏شود و امروز توانائى علم براى تحقيق در اشعه آنقدر زياد شده كه مى‏تواند يك فوتون را مورد تحقيق قرار بدهد.

دانشمندان شوروى بعد از آن كه دو دسته از سلولهاى متشابه، از يك جاندار را انتخاب كردند و در دو قسمت جداگانه قرار دادند يك دسته از آنها را بيمار نمودند تا آن كه مشاهده كنند كه آيا در حال بيمارى نيز از سلول‏ها (فتون) ساطع مى‏شود، و سلول‏هاى دسته دوم را كه سالم بودند، در دو محفظه قرار دادند يك محفظه از گوارتز و ديگرى از شيشه.

و گوارتز اين خاصيت را دارد كه هيچ نوع فوتون يعنى هيچ نوع‏

 

اشعه از آن عبور نمى‏كند غير از اشعه ما وراى بنفش.

و شيشه معمولى اين خاصيت را دارد كه هر نوع اشعه از آن عبور مى‏كند غير اشعه ما وراى بنفش. آن وقت بعد از چندين ساعت كه سلولهاى سالم در دو محفظه گوارتزى و شيشه‏اى در معرض اشعه سلولهاى بيمار قرار گرفتند مشاهده شد كه آن قسمت از سلول‏هاى سالم كه در محفظه گوارتزى بودند بيمار شدند. اما قسمتى از سلول‏هاى سالم كه در محفظه شيشه‏اى بودند بيمار نگرديدند.

گوارتز چون هيچ نوع [اشعه‏] غير از اشعه ما وراى بنفش را عبور نمى‏داد سبب مى‏شد كه اشعه ما وراى بنفش به سلول‏هاى سالم برسد و در نتيجه آنها بيمار مى‏شدند.

اما شيشه همه نوع اشعه را عبور مى‏دهد غير از ما وراى بنفش را و چون آن اشعه به سلول‏هاى سالم نمى‏تابيد آنها سلامت خود را حفظ مى‏كردند و بيمار نمى‏شدند.

و اين آزمايش، با بيماريهاى گوناگون و سلول‏هاى متشابه يا متفاوت، در مدت بيست سال پنج هزار بار (!) تكرار شد براى آن كه دانشمندان مركز تحقيقاتى آنجا نمى‏خواستند كه كوچكترين ترديد، در نتيجه آزمايش وجود داشته باشد. در هر پنج هزار آزمايش نتيجه كلى يكى بود كه سلول‏هاى بيمار انواع اشعه را ساطع مى‏كنند و از آن جمله ما وراى بنفش را، و ديگر آن كه هر گاه سلولهاى سالم، در معرض اشعه ما وراى بنفشى كه از سلول‏هاى بيمار ساطع مى‏شود- نه اشعه ما وراى بنفش ديگر- قرار بگيرند بيمار مى‏شوند و ديگر آن كه بيمارى‏

 

آنها، همان بيمارى سلولهاى مريض مى‏باشد.

در تمام اين آزمايشات كه مدت بيست سال طول كشيد، بين سلول‏هاى سالم، و سلول‏هاى بيمار، هيچ نوع مجاورت و رابطه وجود نداشت تا اين كه تصور شود كه ويروس يا ميكروب از يك دسته به دسته ديگر سرايت مى‏كند و بر دانشمندان محقق شد بعد از پنج هزار آزمايش كه عامل ايجاد بيمارى، در سلول‏هاى سالم، اشعه ما وراى بنفش است كه از سلول‏هاى بيمار ساطع مى‏شود و به آنها مى‏تابد.

و در صفحه 360 نوشته: گفتيم كه در مباحث علمى مبحثى وجود ندارد كه جعفر صادق عليه السّلام راجع به آن اظهار نظر نكرده باشد از آن جمله راجع به نور ستارگان كه گفته) در بين ستارگانى كه شب مى‏بينيم ستارگانى هستند كه آن قدر نورانى مى‏باشند كه خورشيد در قبال آنها تقريبا بى‏نور است.

اطلاعات محدود نوع بشر راجع به كواكب مانع از اين بود كه در زمان جعفر صادق و بعد از او، تا اين اواخر، به واقعيت اين گفته پى ببرند و فكر مى‏كردند آنچه جعفر صادق گفته دور از عقل و محال مى‏باشد كه اين نقطه‏هاى كوچك كه موسوم به ستاره‏اند در آنها آن قدر پر نور باشد كه خورشيد در قبال آنها بى‏نور جلوه كند. امروز كه دوازده قرن و نيم از زمان جعفر صادق مى‏گذرد ثابت شده كه آنچه كه مرد بزرگ گفت صحت دارد و در جهان ستارگانى هست كه خورشيد ما در قبال نور آنها، يك ستاره خاموش به شمار مى‏آيد.

 

اين ستارگان نورانى به اسم (كوآزر) خوانده مى‏شوند و بعضى از آنها تا زمين نه هزار ميليون سال نورى فاصله دارد و موجى كه امروز و امشب از آن ستارگان به چشم راديو تلسكوپها مى‏رسد 9 هزار ميليون سال در راه بوده تا اين كه به زمين رسيده است.

و گفتيم (امروز و امشب) و ممكن است تصور كنند كه اشتباه كرده‏ايم چون در روز، نمى‏توان ستارگان را ديد.

ولى نديدن ستارگان در روز، جزء موارد ضعف دوره‏اى بوده كه نوع بشر (راديو تلسكوپ) نداشت و امروز با داشتن راديو تلسكوپهائى مانند راديو تلسكوپ (آرسى بوئه) در (پورتوريكو) كه قطر آن سيصد متر است مى‏توانند هنگام روز هم ستارگان را ببينند.

روشنائى بعضى از ستارگان موسوم به (كوآزر) ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد ما مى‏باشد.

بايد بگوئيم كه در اين رقم نه اشتباه رفته نه اغراق.

واحد مقياس سنجش نور ستارگان از طرف منجمين نور خورشيد ما است بعضى از كوآزرها آن قدر نورانى است كه روشنائى آنها ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد است و لذا بدون آن كه دچار اغراق بشويم مى‏توانيم بگوئيم كه خورشيد ما، در قبال يك كوآزر چون يك چراغ خاموش است. و براى آن كه ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد بهتر در نظر مجسم شود مى‏توانيم يك را بنويسيم و طرف راست آن شانزده صفر بگذاريم.

براى مطالعه در اين ستارگان كه اولى آنها در سال (1963) ميلادى‏

 

كشف شد و تا كنون بيش از دويست تاى آنها را كشف كرده‏اند مشغول مطالعه جهت ساختن يك راديو تلسكوپ هستند كه وسعت دوربين آن مثل وسعت دوربينى باشد كه سى هزار متر- يعنى سى كيلومتر- عرض دارد.

و در صفحه 366 مى‏گويد: جعفر صادق گفت دنيا منحصر به يكى و دو تا نيست و دنياهاى متعدّد وجود دارد.

اين گفته امروز به طور غير قابل ترديد به ثبوت مى‏رسد هزارها دنيا، چون دنياى خورشيدى ما از بين مى‏رود ولى كوآزر باقى مى‏ماند.

اين دنياهاى متعدد بر طبق نظريه جعفر صادق به دو دسته تقسيم مى‏شود و دسته‏اى از آنها عالم اكبر و دسته ديگر عالم اصغر است! و از شماره عوالم اكبر و اصغر از وى سؤال كردند. جواب داد كه جز خداوند هيچ كس از شماره عوالم اكبر و اصغر اطلاع ندارد و با هيچ عدد نمى‏توان شماره عوالم را تعيين كرد.

علم امروزى گفته جعفر صادق را تصديق مى‏نمايد و هر قدر نجوم پيشرفت مى‏كند منجمين مى‏فهمند شماره كهكشانها و خورشيدهائى كه در جهان هست بيش از آن مى‏باشد كه تصور مى‏كردند و حتى شماره خورشيدهاى جهان از عددى كه ارشميدس معروف در سه قرن قبل از ميلاد براى ذرات دنيا ذكر كرده بيشتر است.

- تا آن كه مى‏گويد:- بنا بر اين منطقى‏ترين نظريه راجع به شماره دنياهاى بزرگ و كوچك همان است كه جعفر صادق گفت كه غير از خداوند كسى از تعداد آنها اطلاع ندارد و مفهوم ديگر اين نظريه آن‏

 

است كه نوع بشر قادر به احصاء عوالم كبير و صغير نيست و نمى‏تواند آنها را بشمارد.

و فرق بين عالم صغير و كبير از لحاظ جعفر صادق در حجم آن است نه جرم آن و اين هم نظريه‏اى است كه علم فيزيك، امروز تصديق مى‏كند[11].

تا آن كه مى‏گويد: بنا بر نظريه جعفر صادق آنچه در عالم اصغر هست در عالم اكبر هم هست ولى با حجم وسيعتر.

و در صفحه 523 در ضمن بحث حضرت با جابر بن حيان‏[12] گفته (جعفر صادق به جابر بن حيان گفت همين طور كه امروز يك اقليّت عهده‏دار رهبرى مردم از لحاظ دينى هستند آينده نيز اقليتى از مسلمانان دانشمند عهده‏دار رهبرى مردم از لحاظ دينى خواهند بود و من يقين دارم كه اين وضع تا روزى ادامه خواهد داشت كه علم، همگانى نشده است.

جابر پرسيد آيا ممكن است روزى بيايد كه علم همگانى شود؟

جعفر صادق گفت: روزى خواهد آمد كه نوع بشر خواهد فهميد كه تمام افراد بايستى دانشمند شوند و وسائلى فراهم خواهد نمود تا آن كه همه تحصيل نمايند و علم را فرا گيرند.

جابر گفت و لا بد در آن روز تمام افراد بشر دانشمند خواهند بود.

______________________________
(1) مغز متفكر جهان شيعه 368- 369.

(2) در باره اونك: جابر بن حيان پدر شيمى از ابن بنده، اعلام العرب في الكيمياء، ص 44، الاعلام. ج 2، ص 102، دراسات في تاريخ العلوم عند العرب، ص 249، روضات الجنات، ج 2، ص 218، اعيان الشيعه، ج 4، ص 30- 39.

 

جواب داد نه زيرا استعدادها در افراد متفاوت خواهد بود.

و در صفحه 603 بعد از آن كه مى‏گويد در پرسشهاى جابر، جعفر صادق بيماريها را سه دسته نموده مى‏گويد كه گفته:

نوع سوم بيماريهائى است كه از دشمنان بدن عارض مى‏شود و آنها به بدن انسان حمله مى‏كنند ولى بدن با وسائلى كه دارد مقاومت مى‏نمايد و اگر مقاومت بدن به اندازه نبود كه بتواند دشمنان بدن را دور نمايد انسان بيمار مى‏شود ولى بعد از آن كه انسان بيمار شد باز بدن مقاومت مى‏نمايد و بر اثر مقاومت بدن است كه مرض از بين مى‏رود و بيمار شفا مى‏يابد.

جابر پرسيد دشمنان بدن كه هستند؟

جعفر صادق گفت: موجوداتى كوچك هستند كه از فرط خردى به چشم نمى‏رسند و آنها به بدن حمله‏ور مى‏شوند و در بدن هم موجوداتى كوچك وجود دارد كه از فرط خردى به چشم نمى‏رسند و آنها بدن را در قبال دشمنان حفظ مى‏نمايند.

جابر پرسيد كه دشمنان بدن كه توليد بيمارى مى‏كنند كه هستند؟

جعفر صادق گفت كه شماره انواع آنها زياد است همان گونه كه مدافعان از بدن هم انواع مختلف دارند اما آنچه آنها را متشكل مى‏كند محدود است.

جابر گفت: من نمى‏فهمم كه تو چه مى‏گوئى و چه طور انواع آنها زياد مى‏باشد ولى آنچه آنها متشكل مى‏كند محدود است؟

امام جعفر صادق عليه السّلام گفت كتابى كه تو مى‏خوانى داراى هزارها

 

كلمه است و هر كلمه در آن كتاب با حروف نوشته شده اما آنچه كلمات را تشكيل مى‏دهد حروف معدود (الفبا) مى‏باشد و با حروف معدود (الف با) مى‏توان هزاران كلمه نوشت كه هر يك از آن، با ديگر از آن داراى معناى مخصوص مى‏باشد.

دشمنان بدن ما و آنهائى كه از بدن در قبال دشمنان دفاع مى‏كنند مانند هزارها كلمات كتاب تو هستند ولى همه از يك عده مواد معدود مثل حروف (الف با) در قبال كلمات تشكيل شده‏اند.

جابر گفت: اكنون بهتر مى‏فهمم كه چه مى‏گوئى.

جعفر صادق گفت براى آن كه گفتارم را بهتر ادراك كنى مثال ديگرى مى‏زنم.

قسمتى زياد از جانداران داراى استخوان و گوشت و خون هستند و هر چه از آن طبقه را مشاهده مى‏كنى مى‏بينى كه داراى اين سه است. ولى آيا آنچه داراى اين سه است به هم شبيه‏اند مثلا شتر داراى استخوان و گوشت و خون است. و گربه هم داراى استخوان و گوشت و خون مى‏باشد اما بين شتر و گربه شباهت وجود ندارد يكى علف خوار است و ديگرى گوشت خوار.

دشمنان بدن ما، و آنهائى كه در بدن ما دشمنان را دفع مى‏كنند از لحاظ نهاد، از مواد معدود، متشكل شده ولى انواع آنها زياد است.

در صفحه 608 مى‏گويد: جابر پرسيد آيا جانوران عقيده به خدا دارند؟

جعفر صادق گفت: بدون ترديد، و اگر نداشت زندگيش منظم‏

 

نمى‏شد. منكرين خدا مى‏گويند آنچه زندگى جانداران را منظم مى‏نمايد غريزه است و نمى‏گويند غريزه را كه در نهاد جانور قرار داده.

تا آن كه در صفحه 609 مى‏گويد: اى جابر! بدان كه محال است چيزى وجود داشته باشد و از مبدء اطاعت نكند و فرمانبرداريش از مبدء دليل بر ايمان نسبت به آن مى‏باشد.

نه فقط انسان و جانوران و گياهان از مبدء فرمانبردارى مى‏كنند بلكه جمادات هم فرمانبردار مبدء هستند و اگر فرمانبردار نبودند به وجود نمى‏آمدند تا باقى بمانند.

جمع‏كننده اين مقدمه مى‏گويد: نظر آن حضرت به فرموده آفريدگار است «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ‏».[13] و اين كتاب مشتمل است بر چهار مجلس كه حضرت در هر مجلسى شرح مى‏دهد براى مفضل حكمت‏هاى خالق را در خلايق.

مجلس اول در خلقت آدمى از بدو خلقت او تا ختم و قواى ظاهرى و باطنى او و صفات فطرى وى و در خلقت اعضاء و جوارح او.

مجلس دوم در خلقت اصناف حيوانات و وحوش صحرا و طيور هوا و ماهيان دريا.

مجلس سوم در ذكر خلقت آسمان و زمين و آفتاب و ماه و ستارگان و شب و روز و بارانها و پاك بودن هوا و در خلقت درختان و ميوه‏ها و

در خلقت كوهها و درياها و اقسام نباتات و گياهها.

 

مجلس چهارم در حكمت پديد آوردن آفات و برطرف كردن آنها و حكمتهاى گوناگون ديگر.

 

 



[1] ( 1) هادى حرارت نيستند.

[2] ( 2) عايق مى‏باشند.

[3] ( 1) در اصل: مى‏باشند.

[4] ( 1) هانرى برگسون، فيلسوف فرانسوى در گذشته به سال 1941 ميلادى است. نك: مغز متفكر جهان شيعه، ص 267.

[5] ( 2) مغز متفكر جهان شيعه، ص 268.

[6] ( 1) مغز متفكر جهان شيعه، ص 269.

[7] ( 2) همان 271.

[8] ( 1) در متن: نمى‏سوزد.

[9] ( 2) در متن جانوران.

[10] ( 1) در متن 6664.

[11] ( 1) مغز متفكر جهان شيعه 368- 369.

[12] ( 2) در باره اونك: جابر بن حيان پدر شيمى از ابن بنده، اعلام العرب في الكيمياء، ص 44، الاعلام. ج 2، ص 102، دراسات في تاريخ العلوم عند العرب، ص 249، روضات الجنات، ج 2، ص 218، اعيان الشيعه، ج 4، ص 30- 39.

[13] ( 1) سوره فصلت، آيه 11.


نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :