«در فيزيك امام جعفر صادق عليه السّلام چيزهايى گفته كه قبل از او، كسى نگفته و بعد از وى، تا نيمه دوم قرن هيجدهم و قرن نوزدهم و بيستم، به عقل كسى نرسيده كه آنها را بگويد.يكى از قوانينى كه جعفر صادق در فيزيك ابراز كرد قانون مربوط به كدورت اجسام و شفاف بودن آنها مىباشد.او گفت هر جسمى كه جامد و جاذب باشد كدر است و هر جسمى كه جامد و دافع باشد كم يا بيش شفاف جلوه مىنمايد.از او پرسيدند جاذب چه مىباشد؟ گفت: [جاذب] حرارت.اين نظريه فيزيكى كه امروز مىدانيم با يك الحاق، يك قانون
كتاب مغز متفكر جهان شيعه امام جعفر صادق عليه السّلام كه بيست و پنج نفر از استادان دانشگاه اروپا و امريكا اصل انگليسى آن را نوشتهاند و ذبيح الله منصورى به اين اسم آن را ترجمه كرده و در صفحه 9، 10 آن كتاب اسم آن بيست و پنج نفر را كه استاد دانشگاه چه شهر و مملكتى بوده ذكر مىكند فقط دو نفر آنها ايرانى بوده آقاى حسين نصر استاد دانشگاه تهران، و آقاى موسى صدر مدير مؤسسه علمى مطالعات اسلامى در صور لبنان.
مىنويسد: اول كسى كه خبر به گردش زمين به دور خود داد جعفر صادق بود. آن وقت در صفحه 117 كتاب مىنويسد: گردش زمين به دور خود، به طور محسوس، ثابت نشد مگر بعد از آن كه نوع بشر قدم به كره ماه گذاشت و از آنجا زمين را ديد.
حتى در اول سالهاى فضانوردى فضانوردان، نمىتوانستند گردش زمين را به چشم خود ببينند چون [در آن سالها فضانوردان] پايگاه ثابت نداشتند در سفينههائى بودند كه هر يك از آنها در [هر] نود
______________________________
(1) الخرائج، ج 2، ص 710، بحار الانوار، ج 17، ص 213، ج 47، ص 117، و 89، ص 16، احتجاج طبرسى، ج 2، ص 306- 307.
دقيقه يا قدرى بيشتر اطراف زمين مىگرديدند و نمىتوانستند در حالى كه خود با آن سرعت اطراف زمين مىگرديدند به حركت وضعى زمين پى ببرند.
اما روزى كه در كره ماه قرار گرفتند و در آنجا دوربين فيلم بردارى خود را متوجه زمين كردند در عكسها ديدند كه زمين آهسته، به دور خود مىگردد و در آن روز گردش زمين به دور خود به طور مرئى به ثبوت رسيد.
تا آن كه در صفحه 120 مىگويد:
چه شد كه جعفر صادق عليه السّلام در دوازده قرن قبل از اين توانست پى ببرد كه زمين اطراف خود مىگردد و در نتيجه روز و شب به وجود مىآيد؟
و در صفحه 125 گفته: «در فيزيك امام جعفر صادق عليه السّلام چيزهايى گفته كه قبل از او، كسى نگفته و بعد از وى، تا نيمه دوم قرن هيجدهم و قرن نوزدهم و بيستم، به عقل كسى نرسيده كه آنها را بگويد.
يكى از قوانينى كه جعفر صادق در فيزيك ابراز كرد قانون مربوط به كدورت اجسام و شفاف بودن آنها مىباشد.
او گفت هر جسمى كه جامد و جاذب باشد كدر است و هر جسمى كه جامد و دافع باشد كم يا بيش شفاف جلوه مىنمايد.
از او پرسيدند جاذب چه مىباشد؟
گفت: [جاذب] حرارت.
اين نظريه فيزيكى كه امروز مىدانيم با يك الحاق، يك قانون
علمى است و بقدرى جلب توجه مىنمايد كه آدمى حيرت مىكند چگونه در نيمه دوم قرن هفتم ميلادى و نيمه اول قرن دوم هجرى، مردى توانسته يك چنين نظريه بديع را ابراز نمايد.
امروز اگر از يك صد نفر از افراد عادى بپرسند كه چه مىشود يك جسم كدر مىگردد و جسم ديگر شفاف به نظر مىرسد نمىتواند پاسخ بدهد يعنى بگويد به چه علت آهن تيره است و بلور درخشان [مىباشد.] قانون فيزيكى امروز مىگويد: هر جسم كه امواج حرارت به سهولت از آن عبور كند. (يعنى هادى حرارت باشد) و امواج (الكترومانيهتيك) از آن عبور نمايد (يعنى هادى الكتريسيته و امواج مانيهتيزم باشد) تيره است.
اما اجسامى كه حرارت به خوبى از آنها عبور نمىكند.[1] و امواج الكترومانيهتيك را عبور نمىدهد.[2] درخشندگى دارند.
منصورى مترجم در پاورقى گفته: امواج الكترومانيهتيك امواجى است كه ما به كمك آنها صداى راديو را مىشنويم و تصاوير تلويزيون را مىبينيم.
نظريه كلى جعفر صادق در مورد علت تيره بودن اجسام و درخشنده بودن آنها بر اساس جاذب بودن است و بعد از آن كه از او توضيح خواستهاند گفته است اجسامى كه جاذب حرارت
______________________________
(1) هادى حرارت نيستند.
(2) عايق مىباشند.
مىشوند[3] تيره مىشوند و اجسامى كه جاذب حرارت نمىشوند كم يا بيش شفافيت دارند.
مسأله جاذب بودن، هم مثل دو قطب متضاد در نظريه جعفر صادق، خيلى جالب توجه است و همين موضوع سبب گرديده كه نظريهاش با قوانين فيزيكى امروزى در مورد علت كدورت و شفاف بودن اجسام، مطابقت نمايد.
در صفحه 266 در عنوان (نظريه جعفر صادق عليه السّلام به ساختمان بدن انسان) گفته:
جعفر صادق مثل ساير مسلمين مىگفت كه انسان از خاك آفريده شده [است]. فرق او با مسلمين ديگر اين بود كه راجع به آفرينش انسان از خاك چيزهايى مىگفت كه به عقل هيچ يك از مسلمين در آن عصر نمىرسيد.
در اعصار بعد هم هيچ مسلمانى نتوانست راجع به ساختمان بدن انسان، استنباطى چون امام جعفر صادق داشته باشد و اگر كسى چيزى مىگفت، مستقيم يا غير مستقيم از شاگردان جعفر صادق شنيده بود. او مىگفت تمام چيزهائى كه در خاك هست در بدن آدمى وجود دارد. اما به يك اندازه نيست و بعضى از آنها در بدن انسان خيلى زياد است و بعضى از آنها خيلى كم و در بين چيزهايى كه در بدن انسان كم و زياد است، مساوات وجود ندارد بعضى از آنها از بعض ديگر كمتر مىباشد.
______________________________
(1) در اصل: مىباشند.
او مىگفت چهار چيز است كه در بدن انسان زياد مىباشد و هشت چيز است كه در بدن انسان كم مىباشد و هشت چيز ديگر در بدن انسان خيلى كم است.
اين نظريه كه راجع به ساختمان بدن آدمى از طرف آن مرد ابراز گرديده آن قدر غرابت دارد كه گاهى انسان فكر مىكند آيا همان طور كه شيعه عقيده دارند جعفر صادق داراى علم امامت بوده و اين نظريه را از علم امامت استنباط كرده نه از علوم بشرى. زيرا ادراك ما نمىپذيرد كه يك عالم عادى كه از معلومات بشرى برخوردار مىباشد در دوازده قرن و نيم قبل بتواند به يك چنين واقعيت پى ببرد.
تا آن كه نوشته: جعفر صادق اعم از آن كه به عقيده شيعه علم امامت داشته يا بنا بر نظريه قائلين به شعور باطنى با شعور باطنى خود مربوط بوده يا بنا بر نظريه «برگسون»[4] از جهش حياتى قوى خود استفاده مىنموده چيزى گفته كه ثابت مىكند در بين مردم زمان خود، و مردم اعصار بعد، در علم بدنشناسى شخص منحصر به فرد، به شمار مىآمده است. زيرا بعد از دوازده قرن و نيم، امروز نظريه جعفر صادق از لحاظ علمى به ثبوت رسيده و در صحت آن، ترديد وجود ندارد[5].
تا آن كه مىگويد: آن هشت چيز كه بنا بر گفته جعفر صادق در بدن
______________________________
(1) هانرى برگسون، فيلسوف فرانسوى در گذشته به سال 1941 ميلادى است. نك: مغز متفكر جهان شيعه، ص 267.
(2) مغز متفكر جهان شيعه، ص 268.
انسان خيلى كم است اين عناصر مىباشند: 1- «موليبدن».
2- «سيليسيوم». 3- «فلوئور». 4- «كوبالت». 5- «مانگانز». 6- «يد».
7- «مس». 8- «روى». و آن هشت چيز ديگر كه در بدن انسان نسبت به عناصر فوق النسبه زيادتراند عبارتاند از: 1- «منيزيم». 2- «سديم».
3- «پتاسيم». 4- «كلسيم». 5- «فسفر». 6- «كلر». 7- «گوگرد». 8- «آهن».
آن چهار عناصر كه در بدن انسان خيلى زياد مىباشد عبارتاند از:
1- «اوكسيژن». 2- «كربن». 3- «هيدروژن». 4- «ازت».
و پى بردن به اين عناصر در بدن انسان، كار يك روز و دو روز نبوده از آغاز قرن هيجدهم ميلادى اين كار با كالبد شكافى شروع شده و دو ملت فرانسه و اطريش در كالبد شكافى پيش قدم گرديدند.[6] تا آن كه مىگويد: و مطالعات و تجزيههاى صد و پنجاه ساله يا بيشتر، صحت نظريه جعفر صادق را در مورد چيزهائى كه بدن انسان را تشكيل مىدهد تأييد مىنمايد.[7] در صفحه 70 مىنويسد: جعفر صادق هزار و يك صد سال قبل از علماى قرن هيجدهم ميلادى اروپا كه اجزاى هوا را كشف و از هم جدا كردند گفت كه باد (يا هوا) يك عنصر نيست بلكه از چند عنصر به وجود آمده است.
و در صفحه 71 مىگويد: بعد از آن كه لاووازيه اوكسيژن را از گازهاى ديگر هوا جدا كرد و نشان داد آنچه سبب حيات جانداران
______________________________
(1) مغز متفكر جهان شيعه، ص 269.
(2) همان 271.
مىشود اكسيژن است، دانشمندان گازهاى ديگر را كه در هوا وجود دارد از لحاظ حفظ حيات بىفائده دانستند.
اين نظريه مخالف با نظريه امام جعفر صادق بود كه گفت: تمام اجزائى كه در هوا هست براى تنفس ضرورى است.
اما در نيمه قرن نوزدهم ميلادى دانشمندان نظريه خود را راجع به اكسيژن از لحاظ تنفس تصحيح كردند. چون مسلّم شد كه اوكسيژن گر چه مايه حيات جانداران است و بين تمام گازهاى هوا يگانه گازى است كه خون را در بدن تصفيه مىنمايد اما موجودات جاندار نمىتوانند اوكسيژن خالص را براى مدتى تنفس كنند زيرا سلولهاى جهاز تنفس مىسوزد.
اوكسيژن خود نمىسوزاند[8] اما كمك به سوزاندن مىكند و وقتى با جسمى كه قابل سوختن باشد تركيب گردد آن جسم مىسوزد و هر گاه سلولهاى ريه انسان يا جانداران[9] ديگر مدتى اوكسيژن خالص تنفس كنند چون اين گاز با آنها تركيب مىشود، مىسوزند و انسان يا جانورى كه ريهاش سوخته مىميرد. بنا بر اين بايستى در هوا گازهاى ديگر هم با اكسيژن وارد ريه انسان و جانداران ديگر شود تا آن كه ريه موجودات جاندار بر اثر تنفس از اكسيژن خالص، در مدتى طولانى نسوزد. بعد از آن كه دانشمندان نظريه خود را در مورد اوكسيژن از لحاظ تنفس تصحيح كردند معلوم شد كه نظريه جعفر صادق درست
______________________________
(1) در متن: نمىسوزد.
(2) در متن جانوران.
است و تمام گازهائى كه در هوا وجود دارد براى تنفس مفيد مىباشد مثلا گاز موسوم به (اوزون) كه خواص شيميائى آن مثل اوكسيژن مىباشد و هر مولكول آن از سه اتم اوكسيژن به وجود آمده به ظاهر در تنفس نقش ندارد در صورتى كه اوكسيژن را در هنگام ورود به خون تثبيت مىكند.
و براى فهم مطلب مىگوئيم كه نگهبان اوكسيژن هنگام ورود آن گاز به خون مىباشد و نمىگذارد كه اوكسيژن شانه را از زير بار [وظيفه] خالى كند.
اين است كه نظريه جعفر صادق عليه السّلام مبنى بر آن كه تمام اجزاى باد (هوا) براى تنفس ضرورت دارد از نيمه قرن نوزدهم به بعد، تا امروز تأييد شده است.
و مىدانيم كه اوكسيژن در فضا در حال تركيب نيست بلكه مخلوط با هوا مىباشد و چون از هوا سنگينتر است بر حسب قاعده بايستى تهنشين شود. اگر اين طور مىشد، سطح زمين را تا ارتفاعى معين، اوكسيژن مىپوشانيد و گازهاى ديگر كه در هوا موجود است بالاى اوكسيژن قرار مىگرفت. در نتيجه جهاز تنفّس تمام جانداران مىسوخت و نسل جاندار منقرض مىگرديد، و نيز ديگر گياه به وجود نمىآمد زيرا گرچه گياه هم مثل جانداران براى زنده ماندن احتياج به اوكسيژن دارد، لكن محتاج كربن هم هست و اگر سطح زمين را تا ارتفاعى معين، اوكسيژن مىپوشانيد چون كربن به سطح زمين نمىرسيد گياه به وجود نمىآمد. اما گازهائى كه در هوا هست مانع از
اين مىشود كه اوكسيژن تهنشين گردد و به زندگى حيوانى و گياهى خاتمه داده شود.
جعفر صادق اولين كسى است كه عقيده به عناصر اربعه را كه مدت يك هزار سال غير قابل تزلزل به نظر مىرسيد متزلزل كرد آن هم وقت گفتنش اين نظريه را هنوز يك نوجوان نشده طفل به شمار مىآمد ولى نظريه مربوط به هوا را بعد از آن كه به سن رشد رسيد و به تدريس شروع كرد، بر زبان آورد.
امروز اين موضوع، در نظر ما عادى جلوه مىكند براى آن كه مىدانيم يك صد و دو عنصر وجود دارد. اما در قرن هفتم ميلادى و اول هجرى، يك نظريه بزرگ انقلابى بود و عقول بشرى در آن قرن، نمىتوانست بپذيرد كه هوا يك عنصر بسيط نباشد. و باز مىگوئيم كه در آن عصر و اعصار بعد، تا قرن هيجدهم ميلادى اروپا، ظرفيت تحمل آن عقيده علمى انقلابى و چيزهاى ديگر را كه جعفر صادق گفته و در فصول آينده ذكر خواهد شد نداشت.
تا آن كه در اواخر صفحه 73 مىگويد: اول كسى كه پى برد اوكسيژن مولد الحموضه است يعنى (توليدكننده ترشى) است جعفر صادق بود.
تا آن كه گفته: براى آن كه شبههاى توليد نشود مىگوئيم كه اسم (مولد الحموضه) از دهان جعفر صادق خارج نشد ولى در محضر درس خود گفت هوا دارى چند جزء است و يكى از اجزاى هوا در بعضى از اجسام دخالت مىكند و آنها را تغيير مىدهد و از بين اجزاى
هوا همان است كه كمك به سوزاندن مىنمايد و اگر كمك آن نباشد اجسامى كه قابل سوختناند نمىسوزند.
اين نظريه از طرف خود جعفر صادق انبساط پيدا كرد و او باز در دروس خود گفت: آنچه در هوا كمك به سوزانيدن اجسام مىنمايد اگر از هوا جدا شود، و به طور خالص به دست بيايد طورى از لحاظ سوزانيدن اجسام نافذ است كه با آن مىتوان آهن را سوزانيد بنا بر اين هزار سال قبل از پريستلى و پيش از لاووازيه جعفر صادق اوكسيژن را به خوبى وصف نمود و فقط نام اوكسيژن يا مولد الحموضه را روى آن نگذاشت.
پريستلى با آن كه اوكسيژن را كشف كرد نتوانست بفهمد كه آن را مىسوزاند. و (لاووازيه) با آن كه قسمتهايى از خواص اوكسيژن را با آزمايش استنباط كرد نتوانست بفهمد كه آن گاز، سوزاننده آهن است ولى جعفر صادق هزار سال قبل از او به اين موضوع پى برد.
امروز مىدانيم كه هر گاه يك قطعه آهن را به طورى داغ كنيم كه قرمز بشود و بعد آن را در اكسيژن خالص فرو ببريم با شعلهاى درخشنده مىسوزد، همان طور كه در چراغهاى روغنى يا نفتى قديم، فتيله را با روغن يا نفت مشتعل مىكردند و در نور آن شب را به سر مىبردند، مىتوان چراغى ساخت كه فتيله آن از آهن باشد و آن، در اكسيژن مايع فرو برود و اگر فتيله را طورى حرارت بدهند كه قرمز بشود، با نور بسيار درخشان، شب را روشن خواهد كرد.
و روايت مىكنند كه يك روز محمد باقر عليه السّلام پدر جعفر صادق در
محضر درس گفت (با كمك علم به وسيله آب، كه خاموشكننده آتش است مىتوان آتش افروخت) اين گفته اگر چون يك تعبير شاعرانه جلوهگر نمىشد بىمعنى جلوه مىكرد و تا مدتى آنهائى كه آن روايت را مىشنيدند فكر مىكردند كه محمد باقر تعبيرى شاعرانه را بر زبان آورده ولى از قرن هيجدهم به بعد محقق شد كه به وسيله آب با كمك علم مىتوان آتش افروخت آن هم آتشى كه گرمتر از آتش چوب يا ذغال باشد زيرا حرارت (هيدروژن) كه يكى از دو جزء آب است با (اكسيژن) به (6644)[10] درجه مىرسد و عمل سوزانيدن (هيدروژن) به وسيله (اكسيژن) را (اكسيد شدن) مىنامند و در صنعت براى جوش دادن فلزات يا براى شكافتن قطعات فلز خيلى مورد استفاده قرار مىگيرد.
ما مىدانيم محمد باقر كه گفت (با كمك علم مىتوان با آب آتش افروخت) (هيدروژن) را كشف نكرده بود و سندى در دست نداريم كه پسرش جعفر صادق آن را به طور خالص كشف كرده همان طور كه سندى در دست نداريم كه حاكى از كشف اوكسيژن خالص از طرف جعفر صادق باشد. ولى بدون ترديد مىتوانيم بگوئيم كه جعفر صادق عليه السّلام اوكسيژن را به طور خالص كشف نمود و دليل ما كارهاى شيميائى وى مىباشد.
در صفحه 348 مىنويسد: يكى از نظريههاى جعفر صادق كه نبوغ علمى او را به ثبوت مىرساند نظريهاى است كه راجع به انتقال
______________________________
(1) در متن 6664.
بيمارى به وسيله بعضى از نورها داده است.
جعفر صادق گفت (روشنائىهائى هست كه اگر از يك بيمار بر يك شخص سالم بتابد ممكن است آن شخص سالم را بيمار كند).
بايد توجه كرد كه صحبت از هوا يا انتقال ميكروب (كه در نيمه اول قرن دوم هجرى از آن بىاطلاع بودند) نيست. بلكه صحبت از روشنائى است آن هم نه تمام روشنائىها بلكه بعضى از انوار كه اگر از شخص بيمار، به شخص سالم بتابد ممكن است وى را بيمار كند.
اين نظريه را علماى زيستشناسى و پزشكى از خرافات مىدانستند چون آنها عقيده داشتند كه عامل انتقال بيمارى از فرد بيمار به يك فرد سالم، ميكروب است يا ويروس. و قبل از آن كه به وجود ميكروب و ويروس پى ببرند وسيله انتقال بيماريها را بوها مىدانستند و تمام اقداماتى كه در قديم براى جلوگيرى از سرايت امراض مىشد بر اساس جلوگيرى از بوها بود تا آن كه بوى بيمار به سالم نرسد و او را بيمار نكند.
ولى در هيچ دوره، هيچ كس نگفت كه بعضى از روشنائيها اگر از بيمار بر سالم بتابد او را بيمار مىكند و اين گفته از جعفر صادق است.
گفتيم كه جامعه دانشمندان اين نظريه را در عداد خرافات به شمار مىآورند تا آن كه تحقيقات علمى جديد ثابت كرد اين نظريه، حقيقت دارد و بعضى از انوار، اگر از بيمارى به سوى سالم برود او را بيمار مىكند و اولين مرتبه در اتحاد جماهير شوروى به اين واقعيت پى بردند در شهر (نوو- وو- سيبيرسك) واقع در شوروى كه يكى از
مراكز بزرگ تحقيقات پزشكى و شيميايى و زيستشناسى شوروى مىباشد به طور علمى و غير قابل ترديد، ثابت شد كه اولا از سلولهاى بيمار، اشعهاى ساطع مىشود و ثانيا نوعى از اشعه كه از سلولهاى بيمار ساطع مىشود هر گاه بر سلولهاى سالم بتابد آنها را بيمار خواهد كرد بدون آن كه كوچكترين تماس بين سلولهاى بيمار و سلولهاى سالم وجود داشته باشد و بىآنكه از سلولهاى بيمار، ميكروب، يا ويروس به سلولهاى سالم سرايت نمايد.
طرز عمل دانشمندانى كه در آن شهر مشغول تحقيق بودند آن بود كه [آنها] دو دسته از سلولهاى يك شكل، از موجود زنده را مثلا سلولهاى قلب يا كليه يا يكى از ماهيچههاى بدن را انتخاب مىكردند و آنها را از هم جدا مىنمودند و مىديدند كه از آن سلولها، چند نوع فوتون- يك ذره از نور را (فوتون) مىگويند- ساطع مىشود و امروز توانائى علم براى تحقيق در اشعه آنقدر زياد شده كه مىتواند يك فوتون را مورد تحقيق قرار بدهد.
دانشمندان شوروى بعد از آن كه دو دسته از سلولهاى متشابه، از يك جاندار را انتخاب كردند و در دو قسمت جداگانه قرار دادند يك دسته از آنها را بيمار نمودند تا آن كه مشاهده كنند كه آيا در حال بيمارى نيز از سلولها (فتون) ساطع مىشود، و سلولهاى دسته دوم را كه سالم بودند، در دو محفظه قرار دادند يك محفظه از گوارتز و ديگرى از شيشه.
و گوارتز اين خاصيت را دارد كه هيچ نوع فوتون يعنى هيچ نوع
اشعه از آن عبور نمىكند غير از اشعه ما وراى بنفش.
و شيشه معمولى اين خاصيت را دارد كه هر نوع اشعه از آن عبور مىكند غير اشعه ما وراى بنفش. آن وقت بعد از چندين ساعت كه سلولهاى سالم در دو محفظه گوارتزى و شيشهاى در معرض اشعه سلولهاى بيمار قرار گرفتند مشاهده شد كه آن قسمت از سلولهاى سالم كه در محفظه گوارتزى بودند بيمار شدند. اما قسمتى از سلولهاى سالم كه در محفظه شيشهاى بودند بيمار نگرديدند.
گوارتز چون هيچ نوع [اشعه] غير از اشعه ما وراى بنفش را عبور نمىداد سبب مىشد كه اشعه ما وراى بنفش به سلولهاى سالم برسد و در نتيجه آنها بيمار مىشدند.
اما شيشه همه نوع اشعه را عبور مىدهد غير از ما وراى بنفش را و چون آن اشعه به سلولهاى سالم نمىتابيد آنها سلامت خود را حفظ مىكردند و بيمار نمىشدند.
و اين آزمايش، با بيماريهاى گوناگون و سلولهاى متشابه يا متفاوت، در مدت بيست سال پنج هزار بار (!) تكرار شد براى آن كه دانشمندان مركز تحقيقاتى آنجا نمىخواستند كه كوچكترين ترديد، در نتيجه آزمايش وجود داشته باشد. در هر پنج هزار آزمايش نتيجه كلى يكى بود كه سلولهاى بيمار انواع اشعه را ساطع مىكنند و از آن جمله ما وراى بنفش را، و ديگر آن كه هر گاه سلولهاى سالم، در معرض اشعه ما وراى بنفشى كه از سلولهاى بيمار ساطع مىشود- نه اشعه ما وراى بنفش ديگر- قرار بگيرند بيمار مىشوند و ديگر آن كه بيمارى
آنها، همان بيمارى سلولهاى مريض مىباشد.
در تمام اين آزمايشات كه مدت بيست سال طول كشيد، بين سلولهاى سالم، و سلولهاى بيمار، هيچ نوع مجاورت و رابطه وجود نداشت تا اين كه تصور شود كه ويروس يا ميكروب از يك دسته به دسته ديگر سرايت مىكند و بر دانشمندان محقق شد بعد از پنج هزار آزمايش كه عامل ايجاد بيمارى، در سلولهاى سالم، اشعه ما وراى بنفش است كه از سلولهاى بيمار ساطع مىشود و به آنها مىتابد.
و در صفحه 360 نوشته: گفتيم كه در مباحث علمى مبحثى وجود ندارد كه جعفر صادق عليه السّلام راجع به آن اظهار نظر نكرده باشد از آن جمله راجع به نور ستارگان كه گفته) در بين ستارگانى كه شب مىبينيم ستارگانى هستند كه آن قدر نورانى مىباشند كه خورشيد در قبال آنها تقريبا بىنور است.
اطلاعات محدود نوع بشر راجع به كواكب مانع از اين بود كه در زمان جعفر صادق و بعد از او، تا اين اواخر، به واقعيت اين گفته پى ببرند و فكر مىكردند آنچه جعفر صادق گفته دور از عقل و محال مىباشد كه اين نقطههاى كوچك كه موسوم به ستارهاند در آنها آن قدر پر نور باشد كه خورشيد در قبال آنها بىنور جلوه كند. امروز كه دوازده قرن و نيم از زمان جعفر صادق مىگذرد ثابت شده كه آنچه كه مرد بزرگ گفت صحت دارد و در جهان ستارگانى هست كه خورشيد ما در قبال نور آنها، يك ستاره خاموش به شمار مىآيد.
اين ستارگان نورانى به اسم (كوآزر) خوانده مىشوند و بعضى از آنها تا زمين نه هزار ميليون سال نورى فاصله دارد و موجى كه امروز و امشب از آن ستارگان به چشم راديو تلسكوپها مىرسد 9 هزار ميليون سال در راه بوده تا اين كه به زمين رسيده است.
و گفتيم (امروز و امشب) و ممكن است تصور كنند كه اشتباه كردهايم چون در روز، نمىتوان ستارگان را ديد.
ولى نديدن ستارگان در روز، جزء موارد ضعف دورهاى بوده كه نوع بشر (راديو تلسكوپ) نداشت و امروز با داشتن راديو تلسكوپهائى مانند راديو تلسكوپ (آرسى بوئه) در (پورتوريكو) كه قطر آن سيصد متر است مىتوانند هنگام روز هم ستارگان را ببينند.
روشنائى بعضى از ستارگان موسوم به (كوآزر) ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد ما مىباشد.
بايد بگوئيم كه در اين رقم نه اشتباه رفته نه اغراق.
واحد مقياس سنجش نور ستارگان از طرف منجمين نور خورشيد ما است بعضى از كوآزرها آن قدر نورانى است كه روشنائى آنها ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد است و لذا بدون آن كه دچار اغراق بشويم مىتوانيم بگوئيم كه خورشيد ما، در قبال يك كوآزر چون يك چراغ خاموش است. و براى آن كه ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد بهتر در نظر مجسم شود مىتوانيم يك را بنويسيم و طرف راست آن شانزده صفر بگذاريم.
براى مطالعه در اين ستارگان كه اولى آنها در سال (1963) ميلادى
كشف شد و تا كنون بيش از دويست تاى آنها را كشف كردهاند مشغول مطالعه جهت ساختن يك راديو تلسكوپ هستند كه وسعت دوربين آن مثل وسعت دوربينى باشد كه سى هزار متر- يعنى سى كيلومتر- عرض دارد.
و در صفحه 366 مىگويد: جعفر صادق گفت دنيا منحصر به يكى و دو تا نيست و دنياهاى متعدّد وجود دارد.
اين گفته امروز به طور غير قابل ترديد به ثبوت مىرسد هزارها دنيا، چون دنياى خورشيدى ما از بين مىرود ولى كوآزر باقى مىماند.
اين دنياهاى متعدد بر طبق نظريه جعفر صادق به دو دسته تقسيم مىشود و دستهاى از آنها عالم اكبر و دسته ديگر عالم اصغر است! و از شماره عوالم اكبر و اصغر از وى سؤال كردند. جواب داد كه جز خداوند هيچ كس از شماره عوالم اكبر و اصغر اطلاع ندارد و با هيچ عدد نمىتوان شماره عوالم را تعيين كرد.
علم امروزى گفته جعفر صادق را تصديق مىنمايد و هر قدر نجوم پيشرفت مىكند منجمين مىفهمند شماره كهكشانها و خورشيدهائى كه در جهان هست بيش از آن مىباشد كه تصور مىكردند و حتى شماره خورشيدهاى جهان از عددى كه ارشميدس معروف در سه قرن قبل از ميلاد براى ذرات دنيا ذكر كرده بيشتر است.
- تا آن كه مىگويد:- بنا بر اين منطقىترين نظريه راجع به شماره دنياهاى بزرگ و كوچك همان است كه جعفر صادق گفت كه غير از خداوند كسى از تعداد آنها اطلاع ندارد و مفهوم ديگر اين نظريه آن
است كه نوع بشر قادر به احصاء عوالم كبير و صغير نيست و نمىتواند آنها را بشمارد.
و فرق بين عالم صغير و كبير از لحاظ جعفر صادق در حجم آن است نه جرم آن و اين هم نظريهاى است كه علم فيزيك، امروز تصديق مىكند[11].
تا آن كه مىگويد: بنا بر نظريه جعفر صادق آنچه در عالم اصغر هست در عالم اكبر هم هست ولى با حجم وسيعتر.
و در صفحه 523 در ضمن بحث حضرت با جابر بن حيان[12] گفته (جعفر صادق به جابر بن حيان گفت همين طور كه امروز يك اقليّت عهدهدار رهبرى مردم از لحاظ دينى هستند آينده نيز اقليتى از مسلمانان دانشمند عهدهدار رهبرى مردم از لحاظ دينى خواهند بود و من يقين دارم كه اين وضع تا روزى ادامه خواهد داشت كه علم، همگانى نشده است.
جابر پرسيد آيا ممكن است روزى بيايد كه علم همگانى شود؟
جعفر صادق گفت: روزى خواهد آمد كه نوع بشر خواهد فهميد كه تمام افراد بايستى دانشمند شوند و وسائلى فراهم خواهد نمود تا آن كه همه تحصيل نمايند و علم را فرا گيرند.
جابر گفت و لا بد در آن روز تمام افراد بشر دانشمند خواهند بود.
______________________________
(1) مغز متفكر جهان شيعه 368- 369.
(2) در باره اونك: جابر بن حيان پدر شيمى از ابن بنده، اعلام العرب في الكيمياء، ص 44، الاعلام. ج 2، ص 102، دراسات في تاريخ العلوم عند العرب، ص 249، روضات الجنات، ج 2، ص 218، اعيان الشيعه، ج 4، ص 30- 39.
جواب داد نه زيرا استعدادها در افراد متفاوت خواهد بود.
و در صفحه 603 بعد از آن كه مىگويد در پرسشهاى جابر، جعفر صادق بيماريها را سه دسته نموده مىگويد كه گفته:
نوع سوم بيماريهائى است كه از دشمنان بدن عارض مىشود و آنها به بدن انسان حمله مىكنند ولى بدن با وسائلى كه دارد مقاومت مىنمايد و اگر مقاومت بدن به اندازه نبود كه بتواند دشمنان بدن را دور نمايد انسان بيمار مىشود ولى بعد از آن كه انسان بيمار شد باز بدن مقاومت مىنمايد و بر اثر مقاومت بدن است كه مرض از بين مىرود و بيمار شفا مىيابد.
جابر پرسيد دشمنان بدن كه هستند؟
جعفر صادق گفت: موجوداتى كوچك هستند كه از فرط خردى به چشم نمىرسند و آنها به بدن حملهور مىشوند و در بدن هم موجوداتى كوچك وجود دارد كه از فرط خردى به چشم نمىرسند و آنها بدن را در قبال دشمنان حفظ مىنمايند.
جابر پرسيد كه دشمنان بدن كه توليد بيمارى مىكنند كه هستند؟
جعفر صادق گفت كه شماره انواع آنها زياد است همان گونه كه مدافعان از بدن هم انواع مختلف دارند اما آنچه آنها را متشكل مىكند محدود است.
جابر گفت: من نمىفهمم كه تو چه مىگوئى و چه طور انواع آنها زياد مىباشد ولى آنچه آنها متشكل مىكند محدود است؟
امام جعفر صادق عليه السّلام گفت كتابى كه تو مىخوانى داراى هزارها
كلمه است و هر كلمه در آن كتاب با حروف نوشته شده اما آنچه كلمات را تشكيل مىدهد حروف معدود (الفبا) مىباشد و با حروف معدود (الف با) مىتوان هزاران كلمه نوشت كه هر يك از آن، با ديگر از آن داراى معناى مخصوص مىباشد.
دشمنان بدن ما و آنهائى كه از بدن در قبال دشمنان دفاع مىكنند مانند هزارها كلمات كتاب تو هستند ولى همه از يك عده مواد معدود مثل حروف (الف با) در قبال كلمات تشكيل شدهاند.
جابر گفت: اكنون بهتر مىفهمم كه چه مىگوئى.
جعفر صادق گفت براى آن كه گفتارم را بهتر ادراك كنى مثال ديگرى مىزنم.
قسمتى زياد از جانداران داراى استخوان و گوشت و خون هستند و هر چه از آن طبقه را مشاهده مىكنى مىبينى كه داراى اين سه است. ولى آيا آنچه داراى اين سه است به هم شبيهاند مثلا شتر داراى استخوان و گوشت و خون است. و گربه هم داراى استخوان و گوشت و خون مىباشد اما بين شتر و گربه شباهت وجود ندارد يكى علف خوار است و ديگرى گوشت خوار.
دشمنان بدن ما، و آنهائى كه در بدن ما دشمنان را دفع مىكنند از لحاظ نهاد، از مواد معدود، متشكل شده ولى انواع آنها زياد است.
در صفحه 608 مىگويد: جابر پرسيد آيا جانوران عقيده به خدا دارند؟
جعفر صادق گفت: بدون ترديد، و اگر نداشت زندگيش منظم
نمىشد. منكرين خدا مىگويند آنچه زندگى جانداران را منظم مىنمايد غريزه است و نمىگويند غريزه را كه در نهاد جانور قرار داده.
تا آن كه در صفحه 609 مىگويد: اى جابر! بدان كه محال است چيزى وجود داشته باشد و از مبدء اطاعت نكند و فرمانبرداريش از مبدء دليل بر ايمان نسبت به آن مىباشد.
نه فقط انسان و جانوران و گياهان از مبدء فرمانبردارى مىكنند بلكه جمادات هم فرمانبردار مبدء هستند و اگر فرمانبردار نبودند به وجود نمىآمدند تا باقى بمانند.
جمعكننده اين مقدمه مىگويد: نظر آن حضرت به فرموده آفريدگار است «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ».[13] و اين كتاب مشتمل است بر چهار مجلس كه حضرت در هر مجلسى شرح مىدهد براى مفضل حكمتهاى خالق را در خلايق.
مجلس اول در خلقت آدمى از بدو خلقت او تا ختم و قواى ظاهرى و باطنى او و صفات فطرى وى و در خلقت اعضاء و جوارح او.
مجلس دوم در خلقت اصناف حيوانات و وحوش صحرا و طيور هوا و ماهيان دريا.
مجلس سوم در ذكر خلقت آسمان و زمين و آفتاب و ماه و ستارگان و شب و روز و بارانها و پاك بودن هوا و در خلقت درختان و ميوهها و
در خلقت كوهها و درياها و اقسام نباتات و گياهها.
مجلس چهارم در حكمت پديد آوردن آفات و برطرف كردن آنها و حكمتهاى گوناگون ديگر.
[1] ( 1) هادى حرارت نيستند.
[3] ( 1) در اصل: مىباشند.
[4] ( 1) هانرى برگسون، فيلسوف فرانسوى در گذشته به سال 1941 ميلادى است. نك: مغز متفكر جهان شيعه، ص 267.
[5] ( 2) مغز متفكر جهان شيعه، ص 268.
[6] ( 1) مغز متفكر جهان شيعه، ص 269.
[8] ( 1) در متن: نمىسوزد.
[11] ( 1) مغز متفكر جهان شيعه 368- 369.
[12] ( 2) در باره اونك: جابر بن حيان پدر شيمى از ابن بنده، اعلام العرب في الكيمياء، ص 44، الاعلام. ج 2، ص 102، دراسات في تاريخ العلوم عند العرب، ص 249، روضات الجنات، ج 2، ص 218، اعيان الشيعه، ج 4، ص 30- 39.
[13] ( 1) سوره فصلت، آيه 11.