«به خدا سوگند بدون ترديد بسان درهم شكستن آبگينه درهم خواهيد شكست البتّه آن شيشه به صورت اوّليه باز گردانده شود (آن را ذوب كرده از نو بسازند) و بدان صورت [چنان كه بوده] باز مىگردد (قابل ترميم و باز يافتن شكل نخستين خود است) به خدا سوگند حتما درهم خواهيد شكست همچون شكستن سفال (گل پخته)، همانا سفال البتّه مىشكند ولى (بدان صورت نخستين) چنان كه بوده است باز نمىگردد (قابل ترميم نيست) [و] به خدا قسم حتما غربال خواهيد شد [و] سوگند به
- ابراهيم بن عمر يمانى به واسطه مردى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اى شيعه آل محمّد، حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد همچون پالودن و برطرف شدن سرمه از چشم، كه صاحب چشم مىداند چه وقتى سرمه در چشمش جاى مىگيرد ولى نمىداند چه زمانى از آن بيرون مىشود و به همين گونه است حال مرد كه بر طريق امر ما (امامت) صبح مىكند (روز را آغاز مىكند) و بعد روز را شب مىكند و (بعد) در حالى كه از آن خارج شده شب را به صبح مىبرد» (يعنى بامداد مسلمان است و شامگاه كافر و بالعكس).
- مهزم بن أبى برده اسدى و ديگران از امام صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند بدون ترديد بسان درهم شكستن آبگينه درهم خواهيد شكست البتّه آن شيشه به صورت اوّليه باز گردانده شود (آن را ذوب كرده از نو بسازند) و بدان صورت [چنان كه بوده] باز مىگردد (قابل ترميم و باز يافتن شكل نخستين خود است) به خدا سوگند حتما درهم خواهيد شكست همچون شكستن سفال (گل پخته)، همانا سفال البتّه مىشكند ولى (بدان صورت نخستين) چنان كه بوده است باز نمىگردد (قابل ترميم نيست) [و] به خدا قسم حتما غربال خواهيد شد [و] سوگند به
خدا بدون شكّ از يك ديگر باز شناخته خواهيد شد [و] به خدا قسم پاكسازى خواهيد گشت تا جايى كه از شما جز اندكى باقى نماند و (در اين حال حركتى حاكى از بىاعتنائى به مردم به دست خود داده) كف دست خويش را به يك سو برگرداند».
پس شما اى جماعت شيعه بدين احاديث روايت شده از امير المؤمنين عليه السّلام و آنان كه از امامان عليهم السّلام پس از او بودند (امامان پس از او) ژرفبينانه بنگريد و از آنچه شما را برحذر داشتهاند دورى كنيد و نسبت به آنچه از ناحيه آنان رسيده با تأمّل كافى بينديشيد و در آن تفكّر كنيد چنان تفكّرى كه توأم با دقّت كامل و تحقيق باشد، كه در جلوگيرى (از شكّ و كجروى و گمراهى) چيزى رساتر از گفتار ايشان وجود ندارد كه: «همانا مرد صبح مىكند بر طريق امامت ما، و شب مىكند در حالى كه از آن بيرون رفته است و شب مىكند بر طريقه امر ما و صبح مىكند در حالى كه از آن رويّه خارج شده است» آيا اين گفتار دليل خارج شدن (گروهى) با وجود روشنى راه، از آئين امامت و رها كردن آنچه در باره امامت معتقد بودند نيست؟!.
و در فرمايش آن حضرت عليه السّلام كه مىفرمايد: «به خدا سوگند همانند شكستن شيشه درهم خواهيد شكست و البتّه شيشه (به صورت اوّليه) بازگردانده شود پس بدان صورت [چنان كه بوده] باز مىگردد، سوگند به خدا بدون ترديد حتما بسان شكستن سفال درهم خواهيد شكست و همانا سفال البتّه مىشكند ولى چنان كه بوده است دوباره
باز نمىگردد» پس آن را مثال مىزند براى كسى كه بر مذهب اماميّه باشد و بعد با فتنهاى كه او را عارض مىشود از آن طريق روى گرداند، سپس با نظر لطفى از سوى خداوند سعادت و نيكبختى او را در مىيابد پس تاريكى آنچه در آن داخل شده و صفا و پاكى رويّهاى كه از آن خارج گرديده براى او روشن مىشود و قبل از مرگ با توبه و بازگشت، به طرف حقّ مىشتابد و خداوند نيز توبه او را خواهد پذيرفت و وى را به حال نخستين كه راه يافته بود باز مىگرداند همچون شيشه كه پس از شكستهشدنش بدان صورت كه قبلا بوده است باز مىگردد. و نيز اين مثلى است براى كسى كه بر اين امر معتقد بوده و بعد از آن خارج شود و همچنان در بدبختى عمر او به سرانجام مىرسد كه مرگ گريبانش را مىگيرد و او همچنان بر اعتقاد خويش است، بدون اينكه از آن توبه كرده يا به سوى حقّ باز گرديده باشد پس او به مثل همچون آن سفال است كه شكسته مىشود و به حال نخستين خود باز نمىگردد، زيرا پس از مرگ و در حال جان دادن براى او توبهاى نيست، از خداوند پايدارى بر آنچه را كه بدان بر ما منّت نهاده خواستاريم و از او مىخواهيم كه بر احسان خويش بيفزايد كه ما از آن او و از اوئيم.
- ابراهيم بن هلال گويد: «به أبى الحسن (امام رضا) عليه السّلام عرض كردم: فدايت
گردم پدرم بر اعتقاد به اين امر از دنيا رفت و من نيز به سنّ و سالى رسيدهام كه مىبينى، من مىميرم و تو خبرى به من نمىدهى؟ فرمود: اى ابا اسحاق تو نيز شتاب مىكنى؟
عرض كردم: بلى به خدا قسم شتاب مىكنم و چرا نبايد شتاب كنم در حالى كه (سنّ من بالا رفته و) من از سنّ و سال بدان پايه رسيدهام كه خود مىبينى، فرمود: اى ابا اسحاق آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه از يك ديگر باز شناخته شويد و پاكسازى گرديد تا اينكه باقى نماند از شما جز تعدادى هر چه كمتر، سپس كف دست خود را (به نشانه بىاعتنائى) برگردانيد».
- صفوان بن يحيى گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: آنچه شما چشمان خود را به سويش مىداريد (منتظر و چشم به راه آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى و جداسازى شويد و تا اينكه نماند از شما مگر هر چه كمتر و كمتر».
- محمّد بن منصور صيقل از پدر خود روايت كرده كه گويد: «بر امام باقر عليه السّلام وارد شدم و جماعتى نزد او بودند پس در آن ميان كه ما با يك ديگر سخن مىگفتيم و آن حضرت روى به يكى از ياران خود داشت، ناگاه رو به ما كرده فرمود: شما در مورد چه چيز سخن مىگوئيد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردنهاى خود را به سويش مىكشيد
(منتظر آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى شويد، [هيهات] و آنچه گردنهاى خويش را به سوى آن مىكشيد واقع نمىگردد تا اينكه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردنهاى خود را به سويش مىكشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردنهاى خويش را به جانب آن مىكشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدى، و آنچه به جانبش گردنهاى خود را مىكشيد واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سيهروزى، و آنكه اهل سعادت است به نيكبختى رسد».
باز محمّد بن منصور از پدر خود روايت كرده كه گفت: من و حارث بن مغيره با گروهى از شيعيان نزد امام باقر عليه السّلام بوديم و آن حضرت سخن ما را مىشنيد، گويد: و همانند حديث پيش را ذكر نمود جز اينكه، در هر بار مىفرمود: نه به خدا سوگند آنچه چشمهاى خويش را به سويش دوختهايد نخواهد شد تا ...- يعنى با قسم-».
- اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «بسان زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد، در ميان پرندگان پرندهاى نيست مگر اينكه زنبور عسل را ناتوان و كوچك مىشمارد، اگر پرندگان مىدانستند در تهيگاههاى (اندرون)
آن چه بركتى نهفته است هرگز با او چنان رفتارى نمىكردند (يعنى او را رها نكرده و آزاد نمىگذاشتند)، با مردم به زبانها و جسمهاى خويش آميزش داشته باشيد (يعنى حشر و نشر زبانى و جسمانى) ولى با دلهاى خويش و رفتارتان از آنان دورى كنيد، قسم به آنكه جان من به دست اوست آنچه را دوست مىداريد نخواهيد ديد تا اينكه پارهاى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و تا جايى كه بعضى از شما عدّه ديگر را دروغگويان بنامد و تا آنجا كه از شما- يا شايد فرموده باشد از شيعه من- باقى نماند مگر (عدّهاى ناچيز) همچون بىمقدارى سرمه در چشم و نمك در غذا، اكنون براى شما مثالى مىزنم و آن عبارت از مثل مردى است كه داراى گندمى باشد پس آن را پاك نموده و در خانهاى ريخته باشد و آن را به اميد خدا در آنجا رها كرده باشد، بعد به سر گندم خود باز گردد و ناگاه ببيند و در آن كرم افتاده است، پس آن را بيرون آورده پاك نمايد، سپس آن را بدان خانه باز گردانيده و آن را رها نموده، مدّتى در آنجا بماند باز نزد آن برگشته و ببيند كه ديگر بار تعدادى كرم به آن رسيده است، پس آن را خارج ساخته و تميز و پاك نموده (به محلّ اوّل) باز گردانيده باشد و پيوسته اين كار همچنان تكرار شود تا اينكه از آن مشتى همچون گندم خالص يك بته از خوشه گندم كه كرم نتوانسته هيچ آسيبى به آن برساند باقى بماند، شما نيز همين گونه مورد جداسازى قرار مىگيريد تا اينكه از شما باقى نماند مگر جماعتى كه فتنهها به آن زيانى نمىرساند».
از ابي كهمس و ديگران روايت شده و او حديث را به امير المؤمنين عليه السّلام رسانيده و همانند حديث سابق الذّكر را نقل مىكند، و اين حديث در آغاز همين كتاب آمده بود.
- ابو بصير گويد: ابو جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام فرمود: همانا مثل شيعه مثل اندر است (يعنى محلّى كه خوشههاى گندم را براى كوبيدن روى هم مىنهند و خرمنگاه گويند، و يا محلّى كه در آن گندم انبار مىكنند) پس آن گندم را (كرم يا آفتى) گندمخوار بهم رسد و از آن آفت پاك كرده شود و باز آفتى خورنده به آن برسد و از آن آفت نيز پاك شود تا اينكه از آن مقدارى بماند كه كرم آفت نتواند به آن زيانى وارد كند، شيعه ما نيز چنيناند، از يك ديگر جداسازى و پاكسازى مىگردند، تا اينكه جماعتى از آنان باقى بماند كه فتنهها هيچ آسيبى بديشان نمىرساند».
- فضل بن ابي قرّه تفليسىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و آن حضرت از پدر خويش (امام باقر عليه السّلام) روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «مؤمنان گرفتار خواهند شد و خداوند در آن حال ايشان را مورد جداسازى از يك ديگر و بازشناسى قرار
مىدهد، همانا خدا هرگز مؤمنان را از بلاى دنيا و تلخكامىهاى آن در امان نداشته است، بلكه آنان را در اين جهان از كورى در آخرت از سيهروزى در امان داشته، سپس فرمود علىّ بن الحسين عليهما السّلام كشتهشدگان خود (اجساد كشتگان خانوادهاش را كه در روز عاشورا به شهادت رسيدند) بعضى را بر روى بعضى ديگر مىگذاشت و مىفرمود:
كشتگان ما [همچون] كشتگان پيامبران هستند».
- علىّ بن أبي حمزه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اگر قائم عليه السّلام قيام كند، مردم او را انكار خواهند كرد، زيرا او به صورت جوانى رشيد به سوى ايشان باز خواهد گشت. هيچ كس بر اعتقاد به او پايدار نخواهد ماند مگر مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد».
و در اين حديث براى كسى كه به ديده اعتبار مىنگرد عبرتى است و نيز يادآورى است براى كسى كه يادآور (اهل يادآورى و بيدار شدن) و اهل بينش است، و آن عبارت از فرمايش آن حضرت است كه: «او نزد ايشان خروج مىكند به صورت جوانى رشيد و بر امر او كسى پابرجا نمىماند جز مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان
گرفته باشد»، آيا اين گفته جز بر آن دلالت دارد كه مردم اين مدت از عمر را دور و بعيد مىانگارند و سر رسيدن زمان ظهور آن حضرت در نظرشان طولانى مىنمايد و عقب افتادنش را انكار دارند و از او نوميد مىشوند پس به راست و چپ پر مىكشند همان گونه كه امامان عليهم السّلام فرمودهاند، مذاهب گوناگون آنها را از يك ديگر جدا مىكند و راههاى گوناگون فتنهها بر ايشان چنددستگى و شعبهها پديد مىآورد و از طريق سخن فريب خوردگان به درخشندگيهاى (دروغين) سراب فريفته مىشوند و چون او براى آنان پس از سالهائى آشكار گردد كه در موارد نظير آن براى كسى كه عمرش بدان پايه برسد پيرى و كهولت و خميدگى پشت و بروز سستى در توانائى جسمى را ايجاب مىكند (مع الوصف آن حضرت) به صورت جوانى رشيد و ميانسال خارج گردد هر كه در دلش بيمارى (سستى و انحراف) وجود دارد او را انكار خواهد كرد و هر كس كه خداوند از پيش به واسطه آنچه كه او را به آن توفيق بخشيده و آگاهى از حال آن حضرت را كه از پيش به او داده برايش نيكى خواسته است و او را بدين روايات از گفته امامان راستگو عليهم السّلام دسترسى قرار داده و او نيز آن را تصديق نموده و بدان عمل كرده است، و او از پيش مىدانسته است آنچه را كه از امر خداوند تدبير او پيش مىآيد، پس بدون شكّ و ترديد و سرگردانى در انتظار آن به سر مىبرد، به سخنان بيهوده ابليس و پيروان او گول نمىخورد (و همچنان بر اعتقاد به آن حضرت پابرجا خواهد ماند) شكر خداى را كه ما را از آن جمله قرار داد كه در حقّشان نيكى روا داشته و به آنان نعمت
بخشيده و آنان را از دانش بدان پايه رسانيده كه ديگران بدان نرسيدهاند كه اين منّتى است لازم و موهبتى است مخصوص، سپاسى كه شايسته نعمتهاى او باشد و حقّ خداونديش را ادا كند.
الغيبة للنعماني / ترجمه غفارى، ص: 304