پيامبراعظم (ص)وسنتها
ويژگي هاي کلي سنت هاي تاريخي قرآن
سنت هاي تاريخي قرآن ويژگي هايي دارد؛ از جمله:
الف) عموميت و فراگيري؛ به اين معنا که سنت هاي تاريخي موجود در قرآن وضع ثابت و تخلف ناپذير دارد و روابط اتفاقي و کورکورانه نيست. اين عموميت و فراگيري، به سنن تاريخي موجود در قرآن جنبه علمي مي بخشد؛ لذا به استمرار و کليت آن تأکيد و تصريح مي کند.
ب) خدايي بودن؛ سنن تاريخي مربوط به خداوند و به عبارتي «سنت الله» است.
ج) آزادي اراده و اختيار انسان؛ سنت هاي تاريخي به معناي وجود جبر و نبود اختيار نيست، بلکه
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلاً﴾ سوره احزاب، آيه 62.
شما براي سنتهاي الهي هيچگونه تغييرو تبديلي نخواهيد يافت
موضوع مقاله :
سيره وسنت پيامبر(ص) دربرخورد باسنتها
ويژگيهاي کلي سنتهاي تاريخي قرآن
سنتهاي تاريخي قرآن ويژگيهايي دارد؛ از جمله:
الف) عموميت و فراگيري؛ به اين معنا که سنتهاي تاريخي موجود در قرآن وضع ثابت و تخلفناپذير دارد و روابط اتفاقي و کورکورانه نيست. اين عموميت و فراگيري، به سنن تاريخي موجود در قرآن جنبه علمي ميبخشد؛ لذا به استمرار و کليت آن تأکيد و تصريح ميکند.
ب) خدايي بودن؛ سنن تاريخي مربوط به خداوند و به عبارتي «سنتالله» است.
ج) آزادي اراده و اختيار انسان؛ سنتهاي تاريخي به معناي وجود جبر و نبود اختيار نيست، بلکه آزادي انسان در انتخاب، بهويژه در سنن تاريخي و همآهنگي بين اراده انسان و سنتهاي تاريخي از اموري است که قرآن به آن تأکيد ميكند.
سنن مربوط به جامعه و تاريخ
1. سنت دگرگوني جامعه به واسطه تغيير دروني اجتماع
تغيير و دگرگوني يکي از موضوعات مطرح در قرآن کريم است. جامعه امروز با جامعه صد سال قبل فرق دارد؛ انسان امروزي با انسان صد سال پيش متفاوت است؛ فرهنگها، شکل و بافت جوامع، ارتباطات، هنجارها و نهادها دگرگون شده است. اما منظور از تغيير و تطور در قرآن که به صورت يک سنت بيان شده چيست؟
خداوند ميفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم
محققاً خداوند نعمتها و تفضلات خود را به هيچ قومي تغيير نميدهد مادامي که آنها تغيير ندهند.
چه چيزي تغيير نميکند مگر به اراده قوم و چگونه تغيير ميکند؟
سه مسأله را در مورد اين موضوع ميتوان مطرح كرد:
يكم. موضوع تغيير در قرآن چيست؟ آيا ارزشها تغيير ميکند، شکل و بافت جوامع عوض ميشود، نهادها فرق ميکند و ارتباطات تغيير مييابد؟ ...
دوم. عامل تغيير چيست؛ مشيت الهي، اراده انسان، فرهنگ، جغرافيا، قهرمان و...؟
سوم. نوع تغيير چگونه است؛ کمي يا کيفي؟
در مورد مسأله اول، بايد گفت که از آيه ياد شده چنين استفاده ميشود که تغيير جامع از تغيير درون اجتماع متأثر است؛ يعني ابتدا انديشه و تفکر ملتها عوض ميشود «يغيّروا ما بأنفسهم»، سپس ارزشها تغيير ميکند و به تبع آن، رفتارها و عملکردها نيز دگرگونه ميشود و جوامع شکل ديگري به خود ميگيرد. در واقع بر اساس تغييري که در بينش و تفکر ملتها ايجاد ميشود، رفتارها و عملکردها نيز تغيير ميکند. پس دگرگونهانديشي اجتماع در ابعاد مختلف زندگي، زيربناي دگرگوني جامعه است و تغيير جامعه، نمود آن دگرگوني در تفکر از اين نظر، تمدن نمود فرهنگ ميشود. شهيد صدر در اين زمينه مينويسد:
به شرطي روبنا (شکل و بافت...) جامعه عوض ميشود که زيربناها (انديشه و تفکر) تغيير کند ... اگر حالت فکري عوض شود، جامعه عوض ميشود.
از اينجا استفاده ميگردد که موضوع تغيير در قرآن، هم تغيير دروني و محتوايي است و هم تغيير در ساختار و ظاهر؛ تغيير محتوايي از اين رو که انديشهها، باورها و ارزشها تغيير ميكند، يعني در اذهان ملتها تغيير پيدا ميشود و تغيير در ساختار هم که به دنبال تغيير در محتوا ايجاد ميگردد، نهادها تغيير مينمايد، برخوردها و آداب و رسوم فرق ميکند، قوانين عوض ميشود، ساخت و سازهاي شهريـ روستايي و تعداد جمعيت تفاوت مييابند. براي نمونه، پس از بعثت پيامبر اسلام ص ابتدا نگرش و ديدگاههاي ملت عرب تغيير کرد. تعصبات قومي ـ قبيلهاي جايش را به اخوت و برادري داد و قبايل مختلف در کنار هم، اجتماع واحدي را تشکيل دادند و شکل گروهبندي نيز تغيير کرد و دو گروه مؤمن و مشرک به وجود آمدند.
در مورد مسأله دوم، با توجه به آيه ياد شده، چنين به نظر ميرسد که عامل دگرگوني واحد نيست. سنت تاريخي در اين آيه به صورت يک قضيه شرطيه بيان شده است . يعني خداوند به شرطي وضعيت قومي را تغيير ميدهد که آنها ابتدا خودشان را تغيير دهند. اين سنت پيوند بين دو نوع تغيير را بيان ميکند:
ـ تغييرمحتوايي و باطني در انسان؛
ـ تغيير در وضعيت ظاهري او.
تغيير در باطن مردم، يعني اراده و تصميم آنها تغيير ميکند. سپس در بناي ظاهري و کيان مادي و اعتباري جهان آنها بيشك تغيير به وجود خواهد آمد.
بنابراين، تغييرکاملاً با اراده و اختيار انسان صورت ميگيرد. پس انسان دگرگوني را به وجود ميآورد و تاريخ را ميسازد نه اينکه خود ساخته و مقهور تاريخ باشد. مشيت خداوند بر هر امري نيز بعد از اراده انسان به آن تعلق ميگيرد. بنابراين، از آيه استفاده ميشود که عامل دگرگوني واحد نيست، بلکه اراده انسان و مشيت خداوند باهم منشأ تغييراتي در جامعه ميشود.
در مورد چگونگي نوع تغيير و اينكه آيا تغيير تنها در کميت صورت ميگيرد يا نه در کيفيت موضوع نيز تغيير ايجاد ميشود، بايد گفت: هرگونه تغيير که صورت ميگيرد، ميزان و مقدار آن ميتواند زياد باشد و بخشهاي مختلف جامعه را دربرگيرد و يا کم باشد و تنها در بخشي خاص، مثل اقتصاد صورت پذيرد. بيشك، به دنبال تغيير در کميت موضوع، در کيفيت آن نيز تغيير ايجاد ميشود. آنگاه تغيير صورتگرفته، يا رشد و تکامل جامعه را باعث ميگردد و آن را در مسير کمال سوق ميدهد که تغيير تکاملي بوده است. يا سقوط و رکود جامعه را باعث ميگردد و به سوي هلاکت و ضلالت ميکشاند که تغيير غيرتکاملي است. از آيه مذکور استفاده ميشود که تغيير در قرآن هم تغيير کمي را شامل ميگردد و هم تغيير کيفي را چه به سوي کمال باشد و چه به سوي ضلالت و هلاکت؛ چون تغيير در آيه به طور مطلق بيان شده است.
2. سنت رويارويي حق و باطل
رويارويي حق با باطل يکي از سنتهاي تاريخي به شمار ميآيد که در قرآن بيان شده است. همواره در طول تاريخ اين دو در مقابل هم قرار داشتهاند و در مقابل مناديان حق و دعوتکنندگان به صراط مستقيم، عدهاي بودهاند که به مخالفت برخاسته و به مقابله و جدل روي آوردهاند و در برابر آيات الهي، عناد ورزيده و به تکذيب انبيا خود بر ميخاستهاند. حتي پس از آشکار شدن حق نيز از روي لجاجت و خودخواهي به مبارزه پرداختهاند؛ چنانكه نمرود، در مقابل ابراهيم، فرعون در برابر موسي، و ابوجهلها در برابر حضرت محمد (ص) قرار داشتند.
قرآن كريم سرگذشت قوم نوح، عاد و ثمود را مثال زده است که چگونه رسالت انبياي خودشان را انکار کردند و به مخالفت با آنان پرداختند:
أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ
آيا نيامد شما را خبر کساني که پيش از شما بودند، قوم نوح، عاد و ثمود و کساني که بعد از آنها بودند که آنها را غير از خداوند نميداند، آمد آنها را پيامبرانشان با معجزات واضح و روشن؛ پس دستهاي خود را به دهان گردانيدند و گفتند هر آينه ما در شک هستيم در آنچه ما را دعوت ميکنيد...
علامه طباطبايي در اين زمينه مينويسد:
چون ادعاي شک و ترديد در مقابل حجت روشن و حق صريح که جاي هيچگونه شکي را باقي نميگذارد، از کسي قابل تصور است که به اصطلاح لجباز بوده و اصلاً طاقت شنيدن حق را نداشته باشد و گوينده حق را مجبور به سکوت نمايد».
البته در جريان رويارويي حق و باطل، سنت الهي چنين بوده که هميشه پيروزي نهايي از آن حق باشد. ممکن است باطل در برههاي از زمان، به صورت ظاهر، بر حق غلبه يابد و طرفداران حق آن در اقليت قرار گيرند، اما سنت خداوند عکس اين مطلب را افاده ميکند.
3. سنت پيروزي مؤمنان بر ظالمان
پيروزي مؤمنان بر ظالمان يکي ديگر از سنتهاي الهي به شمار ميآيد که در قرآن بيان شده است. خداوند در قرآن به مؤمنان وعده داده که آنها را در زمين جايگزين ستمگران خواهد کرد و پيروزي نهايي از آن آنها خواهد بود:
( وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ)
کسانيکه کافر شدند، به رسولان خود گفتند هر آينه ما شما را از زمين خودمان خارج ميکنيم و يا اينکه بايد شما در ملت و آيين ما برگرديد. پس پروردگار آنان وحي فرستاد به سوي رسولان، هر آينه ما البته ظالمان را هلاک ميکنيم و هر آينه شما را بعد از هلاکت آنان در زمين آنان جا ميدهيم.
سنن مربوط به هدايت و مجازات :
1. سنت هدايت و ضلالت
هدايت به معناي نشان دادن راه و ارشاد به مطلوب، يکي از سنتهاي الهي است
سنت ضلالت در مقابل سنت هدايت قرار دارد و به معناي انحراف و عدول از راه مستقيم است و هرگونه انحراف از حق، چه کم و چه زياد، عمدي و سهوي را شامل ميشود.
ضلالت دوگونه است:
ـ ضلالت ابتدايي که خداوند آن را سنت خويش قرار نداده و اضلال مطلق نيست؛
ـ ضلالت مقيد که خداوند آن را سنت مجازات قرار داده است.
هدايت و ضلالت همواره در تمامي جوامع وجود دارد و بر همين اساس، همواره عدهاي از افراد امتها به صلاح گراييده و عدهاي به ضلالت و هلاکت رسيدهاند.
با توجه به آياتي که در مورد هدايت نازل شده سنت هدايت به يک معنا از جمله سنتهاي عام و مطلق و به معناي ديگر از جمله سنتهاي خاص و مقيد است:
ـ سنت هدايت مطلق در يک مرحله کل مخلوقات را دربرميگيرد و در مرحله ديگر تمام انسانها را شامل ميشود؛ اعم از اهل ايمان و حق و يا اهل کفر و باطل که در اين صورت به قوم و طايفه خاص و يا زمان و مکان خاص مربوط نيست.
قرآن كريم به اين معناي هدايت اشاره دارد: ( وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) از براي هر قومي هدايتکنندهاي است؛ (الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ؛) اين کتابي است که به تو نازل کردم تا مردم را به اذن پروردگارتان از ظلمتها خارج کرده به سوي نور که راه خداي عزيز و ستوده است، ببري.
اين آيات نشان ميدهد که سنت هدايت جنبه عمومي دارد و به نژاد و گروه خاص اختصاص ندارد و از آيه « کتاب انزلناه اليک»، استفاده ميشود که قرآن همانطور که در زمان رسول اکرم ص کتاب راهنما بوده، الان نيز هست؛ زيرا اين کتاب براي همه مردم و در همه زمآنها جنبه هدايتي داشته است.
ـ هدايت به منزله سنت مقيد، به يعني رساندن به هدف و مقصود. اين نوع هدايت به اهل ايمان اختصاص دارد:
( يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ)
خداوند کساني را که ايمان آوردهاند به گفتار استوار، در زندگي دنيا و جهان ديگر استواري دهد و ستمگران را گمراه کند.
از اين آيه استفاده ميشود کساني که با برهان و از روي فهم و درک به خداوند ايمان آوردهاند، خداوند آنان را به هدفشان ميرساند و در زندگي دنيا و آخرت استوار و ثابت ميدارد.
خداوند در بعضي از آيات، هدايت و ضلالت انسانها را به خودش نسبت داده، است:
(إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ أَناب)
خدا هر که را بخواهد گمراه نمايد و هر که به درگاه او تضرع و انابه کند، هدايت ميکند.
آياتي که هدايت و ضلالت را به خداوند نسبت داده، به خاطر آنست که آغاز هدايت و ضلالت تفاوت دارد. به اين صورت که هدايت از ناحيه خداوند آغاز ميشود و هدايت بعد از خلقت قاعده کلي در خلقت است و اهتداي انسانها را درپي دارد. اما شروع ضلالت از ناحيه خود افراد است که در برابر حق به مخالفت برميخيزند و آنگاه خداوند به سبب سوءاختيار اين افراد و از باب مکافات عمل، آنان را به ضلالت بيشتر کيفر ميدهد و در گناه بيشتر کمک مينمايد.
2. سنت مهلت دادن
خداوند کافران و ظالمان را بلافاصله بعد از ستمگريشان هلاک نميکند، بلکه مدتي به آنان مهلت ميدهد تا آنها را آزموده، حجت را برآنان تمام نمايد؛ زيرا اگر خداوند مردم را به جرم گناهانشان بيدرنگ مؤاخذه کند، ديگر جنبندهاي بر روي زمين باقي نخواهد ماند. هر جامعهاي داراي اجل است و بايد دوراني را بگذراند؛ سنت مهلت دادن جزء همين سنت کلي است. اين دوران مهلت، همان دوراني است که اين جوامع بايد حيات داشته باشند.
خداوند به پيامبر اسلام ص خطاب ميفرمايد:
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقاب
هر آينه به تحقيق استهزا شد پيامبراني قبل از تو، پس مهلت داديم براي کساني که کافر شدند، پس آنان را گرفتيم، پس چگونه است عذاب پروردگار.
(وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصار).
گمان نکني که خداوند غافل است از آنچه ظلم کنندگان عمل ميکنند. جز اين نيست که خداوند اينها را عقب انداخته براي روزي که چشمها خيره شود.
3. سنت مجازات
مجازات از جمله سنتهاي الهي است. خداوند انسانها را با توجه به اعمال و رفتارشان مجازات ميکند. قرآن اين سنت را در بعضي از آيات به صورت قانون کلي بيان مينمايد. در بعض آيات هم به ذکر مصاديق آن پرداخته و از اقوام و ملتهاي نابود شده سخن گفته است و اينکه چگونه ستمگران را به هلاکت رسانده است:
(لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ)
خداوند جزاي عمل هر نفسي را ميرساند و در آن واحد قدرت دارد به حساب جميع رسيدگي کند.
آيه ديگر ميفرمايد:
(فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ ذُو انتِقامٍ )
پس البته گمان مبر که خداوند پيامبران خود را خلف وعده کند. محققاً خداوند عزيز، قادر، قاهر و صاحب انتقام است.
4. سنت ازدياد و زوال نعمت
از سنتهاي الهي که به صورت حتمي و قاطع بيان شده، اين است که شكر نعمتهاي خداوند افزايش نعمتها را باعث ميگردد و به عبارتي «شکر نعمت نعمتت افزون کند». اين از سنتهاي قطعي و استثناناپذير خداوند است:
( لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ)
هر آينه اگر شکر کرديد، من بر شما زياد ميکنم.
اما نقصان نعمت در نتيجه کفران آن، از سنتهايي است که قطعيت و استثناناپذيري ندارد؛ چنانكه ميفرمايد:
( وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ)
هر آينه اگر کفران کرديد محققاً عذاب من شديد است.
پيداست که آيه در نقصان نعمت به واسطه کفران آن صراحت ندارد. بلکه در حد يک تهديد است. البته ناسپاسي و کفران نعمت اقتضاي سلب آن را دارد اما ممکن است سنت ديگري جلوي سلب نعمت را بگيرد.
آيتالله مصباح يزدي در اين زمينه مينويسد:
آنچه قطعي و مسلم است، اين است که مادامي که مردم نعمتهاي الهي را قدرداني و سپاسگزاري ميکنند،آنها را از دست نخواهند داد. ناسپاسي و عدم قدرداني نيز اگرچه مقتضي سلب نعمت و نزول عذاب است، لکن تحقق و يا عدمتحقق اين امور بستگي دارد به اينکه سنت ديگري حاکم بر اين سنت بشود يا نه».
بازتاب تاريخ صدر اسلام در قرآن
برخي از آيات قرآن کريم که به صدر اسلام مربوط ميشود و مسائل اجتماعي را بيان ميكند. اينک آياتي تاريخي و در واقع بازگوکننده تاريخ صدر اسلام به شمار ميآيد؛ نظير آيات سوره انفال و آلعمران که به بيان جنگ بدر پرداخته و تمام جوانب آن از تصميمات و مشورتهاي دو گروه مؤمن و مشرک گرفته تا موقعيت نظامي آنان، از امدادهاي غيبي گرفته تا پيروزي نهايي مسلمانان و حتي در مورد اسراي جنگ بدر را بيان کردهاند.[32] در سوره آلعمران به جنگ احد نيز اشاره شده است. پيروزي اوليه در جنگ احد از آن مسلمانان بود، ولي در اثر مخالفت برخي از نظاميان با اوامر پيامبر اسلام @ و رها کردن موقعيت استراتژيک خود و رويآوردن به جمعآوري غنايم، باعث شد که دشمن از غفلت آنان استفاده نمايد و دوباره حمله کند که به شکست مسلمانان انجاميد.
شرک ورزيدن به خداوند يکي از مسائل اجتماعي در صدر اسلام بود. قرآن كريم به اين موضوع اشاره دارد:
( كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ في أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ)
همين نحو تو را در امتي فرستاديم که قبل از آنها امتهايي گذشت، براي اينکه تلاوت فرمايي بر آنان آنچه به سوي تو وحي نموديم و آنان کافر به خداي رحمان ميگردند. بگو اوست پروردگار من. الهي نيست مگر او و بر او توکل کردم و بازگشت به سوي اوست.
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور ميدهد که آيات او را براي امتش بخواند و مردم را به يکتاپرستي دعوت کند.
آيه ديگر ميفرمايد:
(وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ )
مردم را انذار فرما و بترسان از روزي که آنها را ميآيد، پس کساني که ظلم کردند ميگويند، پروردگارا ما را مهلت بده...
خداوند در اين آيه به پيامبر اسلام دستور ميدهد که مردم را انذار کند از عذاب روزي که ستمكاران در آن روز پشيمان ميشوند و از خداوند درخواست مهلت ميکنند.
از اين آيات استفاده ميشود که خداوند براي فراخواندن مردم به توحيد، از پيامبر اسلام ميخواهد که آنان را از عذاب الهي بيم دهد.
چگونگي طرح مباحث تاريخي در قرآن
قرآن کريم با ذکر سرگذشت امتهاي پيشين و پيامبران آنان، بعضي از وقايع را بيان ميکند، اما سبک و روش بيان داستانهاي قرآن متنوع است؛ بعضي داستانها را به صورت مفصل و طولاني و بعضي را به صورت کوتاه بيان ميكند؛ برخي از داستانها را از وسطش شروع کرده و در برخي ديگر ابتدا نتيجه داستان را بيان نموده و سپس به ذکر داستان پرداخته است؛ براي مثال، در سوره حضرت يوسف، ماجراي جدا کردن يوسف از پدرش و اتفاقات بعدي که باعث ميشود حضرت يوسف، عزيز مصر گردد و تا ملحق شدن خانودهاش به او در مصر، به صورت مفصل آمده است. اما ماجراي دعاي حضرت ابراهيم در مورد سرزمين مکه و سکونت دادن ذريهاش را در آنجا به صورت مختصر و اشاره در ضمن آيات 35ـ 41 سوره ابراهيم بيان کردهاست. آيه ششم اين سوره نيز به صورت مختصر به ستمگري فرعون اشاره دارد که فرزندان بنياسرائيل را سر ميبريد و دخترانشان را زنده نگه ميداشت.
نتيجه
بررسي سورههاي رعد و ابراهيم که بيانگر سنتهاي اجتماعيـ الهي است، نشان ميدهد، چنين سنتها و قوانيني در تمام جوامع وجود دارد؛ زيرا قوانين حاکم بر حوادث جهان همان روابط علي و معلولي است که همواره بر جريانهاي زندگي اجتماعي انسانها حكومت ميكند.
اينکه قرآن مسلمانان را به تفکر در احوال گذشتگان و عبرت گرفتن از آن تشويق و ترغيب مينمايد، تنها زماني ممکن است که تمام نظام هستي بر اساس قانون عليت استوار باشد نه به صورت گزاف و از روي تصادف حوادث.
با توجه به قانونمند بودن جوامع، سنن تاريخي را ميتوان تجزيه و تحليل كرد و بر همين اساس، بقا و رشد جامعه و يا گمراهي و نابودي آن را بررسي نمود. آياتي که به سرگذشت افراد و ملتهاي خودخواه و ستمگر ميپردازد و اينکه چگونه خداوند آنان را گرفتار ساخت و يا آياتي که در رويارويي حق و باطل همواره پيروزي نهايي را از آن حق دانسته است، بيانگر اين نکته است که با تفکر و تأمل در سرنوشت گذشتگان و اعمال و رفتار آنان راه درستي براي زندگي در پيش گيريم و اقدامات لازم و رفتار مناسب براي آينده درخشان و جامعه فردا اتخاذ نماييم. به عبارت ديگر، بهرهگيري از گذشته براي حرکت درست در آينده در چارچوب عبرتآموزي از ديدگاه قرآن است.
در نتيجه، عبرتگيري و عبرتآموزي وجه بارز آيات تاريخي و سنن اجتماعي است که گذشته را چراغ راه آينده بايد قرار داد. پندگرفتن يکي از اهداف قرآن در دعوت کردن انسانها به تعقل و تفکر در سرنوشت گذشتگان و يا تشويق انسانها به گردش در سرزمين امتهاي پيشين است.
سيره وسنت حضرت رسول معظم اسلام دربرخورد باسنتها به چندصورت بوده است :
1)تاييد واصلاح مانند:ماههاي حرام – حج - حجاب-روزه -
2)حذف مانند شراب – بعضي ازازدواجها-
3)ايجاد مانند:تعطيلي روزجمعه
کدام رسوم کفار جاهليت، مورد تاييدپيامبراکرم صلی الله عليه و آله بود؟
پاسخ: در دوران جاهلیت بسیاری از آداب و رسوم و اعمال عبادی و غیر عبادی وجود داشته است که همان اعمال در اسلام نیز دست با این تفاوت که مبنای اعتقادی همه که در آن دوران و مردمان آن بر پایه شرک به خداوند متعال بوده است؛ یعنی حاکمیت غیر خداوند در تدبیر امور (شرک اجمالی)، در حالی که آن چه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن آداب و رسوم را تأیید کردند، بر مبنای توحید و خالص از هر گونه شرکی و پالایش شده از هر گونه بدعت و پنداری بوده است. در انیجا به چند نمونه اشاره می شود:
1. ارث: حکم ارث در زمان جاهلیت نیز بود با این تفاوت که در آن دوران، زنان و یتیمان از ارث محروم بودند و خود همسر به عنوان ارثیه به شمار می رفت.
2. قربانی: از جمله رسوم زمان جاهلی بود که در اسلام نیز هست، با این تفاوت که در اسلام قربانی تنها برای خداست، ولی در دوران جاهلیت برای بتها قربانی می کردند. قرآن در این باره می فرماید: حرمت علیکم ... وفا بح علی النصب؛ (مائده، ) حرام شده است بر شما... آنچه بر لنگ های نصب شده ]برای بت ها[ ذبح شود. یا خون قربانی در نزد آنان دارای ارزش بسیار بود و استفاده از گوشت آن را حرام می پنداشتند.
3. وقف: در اسلام تنها برای خداست و در راه اوست، در حالی که در زمان جاهلیت سهمی از زاراعت و چهارپایان را برای بتها و سهمی را برای خدا وقف می کردند. خداوند می فرماید: آنها ]مشرکان[ سهمی از از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، برای او قرار دادند (و سهمی برای بتها!) و به گمان خود گفتند: این مال خداست و این هم مال شرکای ما ]؛یعنی بتها[ است. (انعام، 136).
4. طلاق: در هر دو دوران بوده است، ولی بر اساس آیات قرآن کریم، در دوران جاهلیت برای طلاق عده نگه نمی داشتند و طلاق رجعی به طور نامحدود انجام می شد و یکی از رسوم رایج آن عصر، طلاق همسر به صورت ظهار بود و همچنین از ازدواج زنان مطلقه جلوگیری می کردند و ازدواج مجدد زنان مطلقه را ممنوع می پنداشتند.
5. حج: این عمل همچنان درمیان عرب جاهلیت یک شعار دینی بود: ولی طواف و عبادت آنان، به صورت سوت کشیدن و کف زدن بود؛ خداوند می فرماید: «وما کان صلاتهم عندالبیت الا مکاءً و تصدیة؛ (انفال، 35) نماز آنها در کنار خانه کعبه، چیزی جز صوت کشیدن و کف زدن نبود. و در تاریخ می خوانیم که گروهی از اعراب دوران جاهلیت، به هنگام طواف خانه خدا، لخت مادرزاد می شدند و بر پایه حدیثی: در صفا بتی نصب شده بودف به نام «اساف» و در مروه هم بتی به نام «نائله»ف مردم دوران جاهلیت، وقتی پیرامون کعبه طواف می کردند، بین این دو بت نیز سعی می کردند و دست به آنها می کشیدند.
6. ممنوع بودن جنگ در ماههای حرام: این رسم در زمان جاهلیت نیز بود. و رعايت حرمت ماههای حرام را می کردند، ولی یکی از آداب نادرست آنان در این باره، جابه جا کردن ماههای حرام بود. آنها در یک سال، ماهی را حلال می شمردند، تا به جنگ و خونریزی ادامه دهند و سال دیگر، همان ماه را تحریم می کردند، تا به گمان خود آن را با تعداد ماههایی که خدا تعیین کرده تطبیق دهند.
7. امن بودن حرم الهی: مشرکان پیش از ظهور اسلام، آن را مکانی امن برای خود می پنداشتند و این سرزمین مقدس و پاک را خداوند برای همگان امن قرار داده است. خداوند می فرمايد: آیا نديدند که ما حرم امنی ]برای آنها[ قرار داديم، در حالی که مردم را در اطراف آنان ] در بيرون اين حرم[ می ربايند؟! (عنکبوت، 67)
8. خاک سپاری مردگان: بر پايه آياتی از قرآن کريم، یکی از رسوم آن دوران، خاک سپاری مردگان درگورستانهای عمومی بوده است.
9. زيارت قبور: رسم رایج و مرسوم در آن دوران و زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. خداوند می فرماید: حتی زرتم المقابر؛ (تکاثر، 2) تا آنجا که دیدار قبرها رفتید ]و قبور مردگان خود را بر شمردید و به آن افتخار کردید[!
10. دادن صد شتر برای دیه یک انسان: از جمله رسومی است که پس از اسلام نیز باقی مانده است.
11.روزه :كه درديگراديان وآيينهاوجودداشته ودارد
وجوه مشترك ميان اديان
برخي از متفكران عنصر اساسي و مشترك ميان اديان را همان امر مقدس ميدانند. قلمرو دين، تميز نهاده ميان مقدس و نامقدس است. امر مقدس عموميترين پديده مشترك ميان همه اديان است. در تمام امور ديني ميتوان اثري از تمايز مقدس و نامقدس يافت. براي فرد ديندار، مكان همگون و يكسان نيست، يعني انسان ديندار همه مكانها را يكسان تجربه نميكند.
برخي مكانها براي او مقدسند. به عنوان مثال، براي فرد مسلمان، مساجد نسبت به اماكن عمومي تقدس خاصي دارند. همچنين ديندار، زمان را به نحو يكسان تجربه نميكند. زمان از نظر ديندار نامتجانس است.
برخي زمانها برخلاف ديگر زمانها مقدسند. بنابراين تفكيك ميان مقدس و نامقدس عموميترين پديده در تمام اديان است و تفاوت انسان ديندار و بيدين در همين امور است. در اديان مختلف، نمادها و اسطورههايي وجود دارد كه نشان ميدهند امر مقدس واقعيت دارد.
البته همه اديان از ماهيت و عناصر يكساني برخوردار نيستند و تفاوتهاي عميقي ميان آنهاست. لذا نميتوان با يافتن چند عنصر مشابه، نظريهاي كلي درباره همه اديان ارائه كرد و ساختار همه اديان را نشان داد. اين مقاله به تشريح اين موضوع پرداخته است.
با توجه به آثار به دست آمده از كهنترين دوران حيات بشر، همه حكايت از دينداري انسان ميكنند. روانشناسي تاريخي انسان نشان ميدهد كه بشر از پگاه آفرينش لحظهاي بيدين و بيعقيده نبوده است؛ اشكال پرستش در كليه ادوار تاريخ همين را ثابت ميكند. بشر معتقد، متدين و صاحب عقيده بوده است.
درخشش عصر دينداري انسان از مرحلهاي است كه تكامل مغزي يا عقلي انسان آغاز ميشود و همين مرحله، دورهاي است كه گزارشهاي مذهبي سخن از حضور پيامبران دارند.
با نگاهي به داستان آفرينش در قرآن، ميتوان دريافت كه قدمت انسان در زمين بسيار طولاني است. اين واقعيت را مي توان از پرسش و پاسخ فرشتگان و خداوند دريافت.
هنري لوكاس ميگويد: «دين پيچيدهترين عنصر فرهنگ ابتدايي انسان است...»
و پيداست كه همه مردم اوليه گونهاي اعتقاد ديني داشتهاند و انسان اوليه مانند بازماندگانش به نيروي رازآلودگي كه نگاهدارنده زمين، آسمان و سراسر زندگي اوست، عميقا احساس وابستگي ميكرد. انسانهاي ابتدايي به نيروهاي فراطبيعي باور داشتند و بسياري از عادتهاي فرهنگي آنان از اينگونه گرايشهاي ماوراء طبيعي سرچشمه گرفته است.
واژه دين لفظ مشترك آريايي و سامي است.
محققان لفظ دين را در آثار سه قوم ديدهاند:
1- در لغت آرامي (لغت اقوام ساكن شمال بينالنهرين) به معناي حكم و قضا به كار گرفته شده است.
2- در لغت عرب به معناي رسم و عادت و شريعت آمده است.
3- در اوستا دين به معناي شريعت و مذهب آمده است و در اصطلاح عرف، دين شريعتي است كه به وسيله يكي از فرستادگان الهي يا مدعيان نبوت آورده شده است.
دين كلمهاي است عربي كه در زبانهاي سامي (عبري و آرامي) نيز به كار رفته و به معناي قضاوت و جزا هم آمده است؛ مانند: يومالدين كه به معناي روز جزا و داوري است.
و در لغت عرب به معناي اطاعت و انقياد هم آمده آنگونه كه به معناي آيين و شريعت هم به كار رفته شده است. لفظ دين در اوستا به صورت وئنا آمده كه به معناي وجدان و ضمير پاك است.
حوزه دين مستقل است نه تحولگرا
حوزه دين را بايد به طور مستقل در نظر گرفت. دين را نبايد به امور ديگري مانند جامعهشناسي، روانشناسي و فيزيولوژي، اقتصاد، زبان، هنر و غيره تحويل داد؛ يعني ماهيت دين را نبايد با اين امور تبيين كرد. پديده دين را بايد حوزه مستقلي در نظر گرفت و آن را بدون فروكاستن به ديگر حوزههاي معرفت بشري تبيين كرد.
تبيين دين براساس مقولات ديگر نظير آنچه ذكر شد، همان تحويلگرايي است و چنانچه تحويلگرايي را بپذيريم، دين مستقل نخواهد بود.
دين غيرقابل تحويل به اين امور است، يعني دين خود متغير مستقلي است. دين نقش مستقلي در حيات بشر دارد و بايد علتي مستقل در نظر گرفته شود، نه معلول عوامل ديگر. نگاه علي آن گاه جايگزين نگاه معلولي ميشود كه تحويلگرايي را نپذيريم.
در مورد اديان بايد باورها ، مراسم و نمادهاي هر ديني را با باورها و مراسم و نمادهاي اديان ديگر مقايسه كرد و پس از آن ميان آنها داوري كرد. مورخان هم در بررسيهاي تاريخي خود به مقايسه برخي امور ميپردازند ولي بايد اين موضوع را در نظر گرفت كه پديدههاي متنوع ديني مانند باورها، اعمال، نمادها، اسطورهها و... را بايد بدون در نظر گرفتن مكان و زمان اصلي آنها سنجيد. زمانها و مكانهاي اين مظاهر ديني فرق ميكند، اما همه آنها يكسانند و ميتوان همه آنها را در آزمون قياس نهاد.
مظاهر پديدههاي ديني نيز مكانها و زمانهاي معيني براي خود دارند؛ مثلا در هر ديني عبادت در زمان و مكان خاصي انجام ميشود، ولي اين عبادتها را بدون در نظر گرفتن زمان و مكان آنها ميتوان مقايسه كرد. همچنين به عنوان مثال، زئوس (Zeus) خداي يونانيان بود و آنها زئوس را ميپرستيدند.
يونانيان به خدايان بيشماري اعتقاد داشتند؛ زئوس خداي مذكر و برتر بود، خداي آسمان بود، در زمانها و مكانهاي گوناگوني ظاهر ميشد و براي خود همسري داشت. زئوس به يونانيان اختصاص دارد و در اديان ديگر ملل وجود ندارد، اما خداي آسمان به يونانيان اختصاص ندارد و در ديگر اديان هم ميتوان چنين چيزي را يافت. ما با بررسي خداي آسماني در فرهنگها و اديان مختلف ميتوانيم به حقايق كلي دست بيابيم.
امر مقدس و نامقدس
در تمام اديان، دينداران ميان دو سطح مقدس و نامقدس فرق ميگذارند. نامقدس قلمرو اشيايي است كه ما هر روز با آنها سروكار داريم؛ قلمرو اشياي معمولي و غيرمهم. مراد اشيايي است كه اهميت خاص ديني براي ما ندارند. مقدس مقابل چنين اموري است.
مقدس فضاي امور فوقطبيعي و اشياي غيرعادي است. نامقدس در معرض نابودي و زوال است، ولي مقدس هميشگي، اصيل و واقعي است. نامقدس صحنهاي از حيات بشر را در بر ميگيرد كه تغيير ميپذيرد و كهنه ميشود. ولي مقدس عرصهاي است كه زنده است و ترتيب و كمال دارد. چشمه دين از همين تمايز نهادن ميان مقدس و نامقدس ميجوشد.
برخي از متفكران ازجمله ميرچا ايلياده عنصر اساسي و مشترك ميان اديان را همان امر مقدس ميدانند. قلمرو دين، تميز نهاده ميان مقدس و نامقدس است. امر مقدس عموميترين پديده مشترك ميان همه اديان است. در تمام امور ديني ميتوان اثري از تكنيك مقدس و نامقدس يافت.
براي فرد ديندار، مكان همگون و يكسان نيست، يعني انسان ديندار همه مكانها را يكسان تجربه نميكند. برخي مكانها براي او مقدسند. به عنوان مثال، براي فرد مسلمان مساجد نسبت به اماكن عمومي تقدس خاصي دارند؛ پس مسلمان در مسجد، مكان مقدس را تجربه ميكند. از اين جهت، مكان براي ديندار نامتجانس است. تفكيك امر مقدس از نامقدس در مكان هم جاري است. همچنين ديندار، زمان را به نحو يكسان تجربه نميكند.
زمان از نظر ديندار نامتجانس است. برخي زمانها برخلاف ديگر زمانها مقدسند و ديندار چنين زماني را به نحو مقدس تجربه ميكند.
بنابراين تفكيك ميان مقدس و نامقدس عموميترين پديده در تمام اديان است و تفاوت انسان ديندار و بيدين در همين امور است. براي فرد بيدين زمانها و مكانها متجانسند، ولي براي ديندار زمانها و مكانها نامتجانس و ناهمگونند.
در اديان مختلف، نمادها و اسطورههايي وجود دارد كه نشان ميدهند امر مقدس واقعيت دارد. ارائه نظريهاي جهاني درباره دين امر مشكلي است. همه اديان ماهيت و عناصر يكساني ندارند و تفاوتهاي عميقي ميان آنهاست. لذا نميتوان با يافتن چند عنصر مشابه، نظريهاي كلي درباره همه اديان ارائه كرد و ساختار همه اديان را نشان داد.
با يك نظر كلي به اديان ميتوان يك جنبه ثابت و يك جنبه متغير در آنها تشخيص داد. ميتوان گفت كه در همه اديان جنبه ثابت كه در واقع اساس آنهاست كمابيش از وحدتي نسبي برخوردار است.
به عبارت ديگر، ميتوان گفت وجوه مشترك ديگري، ثابت و همانند در ميان اديان گوناگون وجود دارد، خواه اين اديان ازجمله آيينهاي سامي مانند آيين يهود و مسيحيت و اسلام باشد يا از اديان غيرسامي همچون كيش بودايي و هندي و زردشتي يا از اديان سازماننيافته و بومي آفريقا و آمريكا و جز آنها. اين وجوه مشترك به طور كلي عبارت است از:
1- اعتقاد به مبدايي كه از آن به عنوان خدا نام برده ميشود.
2- اعتقاد به رسولان و پيامآوران به عنوان رابط ميان مردم و مبدا مذكور.
3- اعتقاد به شريعت به عنوان مجموعهاي از اوامر و نواهي و آداب و رسوم رفتار ديني و در نتيجه اعتقاد به مجازات و مكافات اين جهاني يا آن جهاني به عنوان نتيجه رفتار مخالف يا موافق با شريعت
4- وجود مجموعهاي از تعليمات اجتماعي و احكام و قوانين مربوط به زندگي جاري مردم
5- اعتقاد به اصول اخلاقي بشردوستانهاي مانند محبت و مهرباني به نوع و راستي و درستي در رفتار و دوري از دروغ و ريا و آزار و غيره
اما آشكارا تفاوتهايي نيز در اديان به چشم ميخورد. تفاوتهايي كه اديان گوناگون با هم دارند معمولا در رابطه با چگونگي جزييات راجع به تفسير و تعبير وجوه مشترك آنها پديد ميآيد. به بيان ديگر آنچه اديان را از يكديگر جدا ميسازد، همان فروع مربوط به آداب ستايش و روابط اجتماعي و معاملات يا به عبارت ديگر، جزييات مربوط به اعتقاد به خدا و پيغمبران و دستورهاي شريعت و قوانين و احكام و اصول اخلاقي است نه نفس اعتقاد به آنها؛ پس ميتوان گفت جنبه ثابت اديان از «وحدتي نسبي» برخوردار است، اما جنبه متغير اديان را ميتوان در ساحت تفاوتهاي آنها با يكديگر بررسي كرد.
با توجه به آنچه گفته شد، تفاوتهايي كه در اديان وجود دارد در فروع و جزييات است، اما اين تفاوتها را نميتوان ناديده گرفت، زيرا همه اختلافاتي كه در دينهاي گوناگون وجود دارد ناشي از همين تفاوت در جزييات است.
اما جنبه متغير دين تنها حاكي از وجوه اختلاف يك دين در رابطه با ديگر اديان نيست، بلكه اين جنبه متغير يا فروع در طول تاريخ تحول دين واحد نيز تغيير ميكند. به عنوان مثال طرز تلقي مفاهيمي چون بهشت و جهنم و عبادات در ميان پيروان يك دين در زمانهاي مختلف يكسان نميماند.
يكسان نبودن و يكسان نماندن اين طرز تلقي مقولههاي گوناگون ديني ناشي از ديگرگوني اوضاع و شرايط كلي فكري و اجتماعي است.
نتيجه
به طور كلي ميتوان وجوه تقريبا مشترك اديان را در چند مورد نام برد و اين موارد عبارتند از:
1) خداشناسي و يكتاپرستي 2) نيكوكاري و دستگيري از ضعفا 3) راستي و درستي و حرمت دروغ 4) حرمت زنا 5) منع دزدي و رشوهگيري 6) وفاي به عهد 7) پاكيزگي و طهارت 8) عبادت استعانت 9) نيازردن حيوانات بيآزار 10) احترام به والدين 11) آنچه به خود نميپسندي به ديگران روا مدار 12) ميانهروي و اعتدال 13) محبت به يكديگر و خدمت به خلق 14) تقوي و پرهيزكاري 15) نكشتن بيگناه 16) آباد كردن جهان 17) خيرات براي مردگان و ياد آنان 18) اعتقاد به پاداش و كيفر پس از مرگ 19) كسب معاش از راه حلال.
سيره وسنت حضرت رسول معظم اسلام دربرخورد باسنتها به چندصورت بوده است :
1)تاييد واصلاح مانند:ماههاي حرام – حج - حجاب-روزه و.....
2)حذف مانند شراب – بعضي ازازدواجها-
3)ايجاد مانند:تعطيلي روزجمعه
کدام رسوم کفار جاهليت، مورد تاييدپيامبراکرم صلی الله عليه و آله بود؟
پاسخ: در دوران جاهلیت بسیاری از آداب و رسوم و اعمال عبادی و غیر عبادی وجود داشته است که همان اعمال در اسلام نیز دست با این تفاوت که مبنای اعتقادی همه که در آن دوران و مردمان آن برپایه شرک به خداوند متعال بوده است؛ یعنی حاکمیت غیر خداوند در تدبیر امور (شرک اجمالی)، در حالی که آن چه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن آداب و رسوم را تأیید کردند، بر مبنای توحید و خالص از هر گونه شرکی و پالایش شده از هر گونه بدعت و پنداری بوده است. در انیجا به چند نمونه اشاره می شود:
1. ارث: حکم ارث در زمان جاهلیت نیز بود با این تفاوت که در آن دوران، زنان و یتیمان از ارث محروم بودند و خود همسر به عنوان ارثیه به شمار می رفت.
2. قربانی: از جمله رسوم زمان جاهلی بود که در اسلام نیز هست، با این تفاوت که در اسلام قربانی تنها برای خداست، ولی در دوران جاهلیت برای بتها قربانی می کردند. قرآن در این باره می فرماید: حرمت علیکم ... وفا بح علی النصب؛ (مائده، ) حرام شده است بر شما... آنچه بر لنگ های نصب شده ]برای بت ها[ ذبح شود. یا خون قربانی در نزد آنان دارای ارزش بسیار بود و استفاده از گوشت آن را حرام می پنداشتند.
3. وقف: در اسلام تنها برای خداست و در راه اوست، در حالی که در زمان جاهلیت سهمی از زاراعت و چهارپایان را برای بتها و سهمی را برای خدا وقف می کردند. خداوند می فرماید: آنها ]مشرکان[ سهمی از از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، برای او قرار دادند (و سهمی برای بتها!) و به گمان خود گفتند: این مال خداست و این هم مال شرکای ما ]؛یعنی بتها[ است. (انعام، 136).
4. طلاق: در هر دو دوران بوده است، ولی بر اساس آیات قرآن کریم، در دوران جاهلیت برای طلاق عده نگه نمی داشتند و طلاق رجعی به طور نامحدود انجام می شد و یکی از رسوم رایج آن عصر، طلاق همسر به صورت ظهار بود و همچنین از ازدواج زنان مطلقه جلوگیری می کردند و ازدواج مجدد زنان مطلقه را ممنوع می پنداشتند.
5. حج: این عمل همچنان درمیان عرب جاهلیت یک شعار دینی بود: ولی طواف و عبادت آنان، به صورت سوت کشیدن و کف زدن بود؛ خداوند می فرماید: «وما کان صلاتهم عندالبیت الا مکاءً و تصدیة؛ (انفال، 35) نماز آنها در کنار خانه کعبه، چیزی جز صوت کشیدن و کف زدن نبود. و در تاریخ می خوانیم که گروهی از اعراب دوران جاهلیت، به هنگام طواف خانه خدا، لخت مادرزاد می شدند و بر پایه حدیثی: در صفا بتی نصب شده بودف به نام «اساف» و در مروه هم بتی به نام «نائله»ف مردم دوران جاهلیت، وقتی پیرامون کعبه طواف می کردند، بین این دو بت نیز سعی می کردند و دست به آنها می کشیدند.
6. ممنوع بودن جنگ در ماههای حرام: این رسم در زمان جاهلیت نیز بود. و رعايت حرمت ماههای حرام را می کردند، ولی یکی از آداب نادرست آنان در این باره، جابه جا کردن ماههای حرام بود. آنها در یک سال، ماهی را حلال می شمردند، تا به جنگ و خونریزی ادامه دهند و سال دیگر، همان ماه را تحریم می کردند، تا به گمان خود آن را با تعداد ماههایی که خدا تعیین کرده تطبیق دهند.
7. امن بودن حرم الهی: مشرکان پیش از ظهور اسلام، آن را مکانی امن برای خود می پنداشتند و این سرزمین مقدس و پاک را خداوند برای همگان امن قرار داده است. خداوند می فرمايد: آیا نديدند که ما حرم امنی ]برای آنها[ قرار داديم، در حالی که مردم را در اطراف آنان ] در بيرون اين حرم[ می ربايند؟! (عنکبوت، 67)
8. خاک سپاری مردگان: بر پايه آياتی از قرآن کريم، یکی از رسوم آن دوران، خاک سپاری مردگان درگورستانهای عمومی بوده است.
9. زيارت قبور: رسم رایج و مرسوم در آن دوران و زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. خداوند می فرماید: حتی زرتم المقابر؛ (تکاثر، 2) تا آنجا که دیدار قبرها رفتید ]و قبور مردگان خود را بر شمردید و به آن افتخار کردید[!
10. دادن صد شتر برای دیه یک انسان: از جمله رسومی است که پس از اسلام نیز باقی مانده است.
11.روزه :كه درديگراديان وآيينهانيزوجودداشته ودارد
12.برده داري
منزلت روزه در اديان ديگر
(يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون. (بقره/180
روشها و آيينهاي خاصي که اديان گوناگون براي ارتقاي روحي و رواني پيروان خود واجب دانستهاند تا حدي متفاوت است، اما دراين بين آيين روزه در بيشتر اديان و در سرزمينهاي مختلف در طي قرون متمادي مشترک بوده است که به شکلهاي متفاوت صورت ميگيرد. به جز اسلام در اديان الهي مانند يهود و مسيح و حتي در اديان غير الهي مانند بوديسم و هندويسم و غيره روزه و رياضتهاي جسمي و روحي براي ارتقاي روح و جسم از ضروريات محسوب ميشود.