كميل بن زياد را ديدم و از فضائل اميرالمؤمنين از او سؤال كردم، در جواب گفت: مىخواهى تو را خبر دهم به وصيتى كه اميرالمؤمنين به من نموده و آن وصيت براى تو بهتر است از دنيا و هر چه در آن است؟ در جواب گفتم: آرى، بعد گفت: اميرالمؤمنين به من چنين وصيت نمود: اى كميل، هر روز «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» بگو، و سپس ذكر «لاحول ولا قوة الا باللَّه» را بخوان و توكل بر خدا كن، سپس ......

وصيت اميرالمؤمنين عليه السلام به كميل
روايت «حسن بن شعبه حرّانى» صاحب تحف العقول كه با سلسله اسناد خود از «سعد بن زيدبن ارطاة» نقل مىكند كه مىگويد:
كميل بن زياد را ديدم و از فضائل اميرالمؤمنين از او سؤال كردم، در جواب گفت: مىخواهى تو را خبر دهم به وصيتى كه اميرالمؤمنين به من نموده و آن وصيت براى تو بهتر است از دنيا و هر چه در آن است؟ در جواب گفتم: آرى، بعد گفت: اميرالمؤمنين به من چنين وصيت نمود:
اى كميل، هر روز «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» بگو، و سپس ذكر «لاحول ولا قوة الا باللَّه» را بخوان و توكل بر خدا كن، سپس اسامى، (ائمه معصومين) را بگو و بر آنها درود و صلوات بفرست و به خدا پناه ببر و بعد به ما پناهنده شو، و همچنين خود و اولاد و آنچه دارى، همه را به خدا و ما بسپار، كه از شر آن روز مصون خواهى ماند.
اى كميل، به تحقيق، پيغمبر را خدا ادب آموخت و پيغمبر مرا ادب آموخت و من مؤمنين را ادب مىآموزم. آداب را من براى بزرگان به ارث گذاشتم.
اى كميل، هيچ علمى نيست مگر آن كه من آن را گشودم و هيچ چيزى نيست، مگر آن كه امام قائم عليه السلام آن را ختم كند.
اى كميل، پيامبران و ائمه معصومين از يك نسل و شجره طيبه هستند كه) بعضى از ايشان از بعضى ديگرند، و خداوند شنوا و آگاه است.
اى كميل، علمت را جز از ما مگير، تا از ما محسوب شوى.
اى كميل، هر حركت و كارى از تو نياز به شناخت دارد (بايد در كارها با شناخت و معرفت وارد شوى).
اى كميل، هنگام غذا خوردن، «بسم اللَّه» بگو كه با آن، هيچ چيز ضرر نمىرساند و در اسم خدا شفاى هر دردى است.
اى كميل، هنگام غذا خوردن، كسانى را با خود شريك كن و بخل مكن؛ زيرا تو مردم را رزق نمىدهى و خدا در اين كار تو را ثواب بسيار عطا مىفرمايد. اخلاق خود را با وى (كسى كه با تو غذا مىخورد) نيكو كن و با گشاده رويى با او برخورد كن و به خدمتگذار خود تهمت مزن و با او درشتى مكن.
اى كميل، هنگامى كه مشغول غذا خوردن مىشوى، غذا خوردن خود را طول بده تا كسانى كه با تو غذا مىخورند سهم خود را از سفره برگيرند. (و ديگران نيز از غذا و روزى خود استفاده كنند).
اى كميل، وقتى كه از غذا خوردن فارغ شدى، سپاس خدا را در مقابل روزى كه به تو داده بجا بياور و هنگام سپاس گزارى صداى خود را بلند كن تا ديگران نيز سپاسگزارى كنند و بدين وسيله اجر تو زياد شود.
اى كميل، معده خود را پر از غذا نكن و جايى براى آب و تنفس باقى نگهدار و دست از غذا خوردن برمدار مگر زمانى كه هنوز به آن مايل باشى و اگر چنين كنى، از غذا نيرو مىگيرى (يعنى غذا خوب جذب مىشود) و بدان كه سلامت بدن از كم خوردن و كم نوشيدن است.
اى كميل، بركت در مال كسى است كه زكات مىدهد و به مؤمنان يارى مىكند وصله رحم مىنمايد.
اى كميل، به قوم و خويش مؤمن خود، بيشتر از قوم و خويش غير مؤمنت عطا و بخشش كن و به آنها مهربانتر باش و نسبت به آنان بيشتر عطوفت كن و به فقرا و مساكين صدقه بده.
اى كميل، نيازمندى را محروم نگردان گرچه به نصف دانه انگور يا خرما باشد، بدرستى كه صدقه نزد خدا رشد مىكند.
اى كميل، بهترين زينت و آرايش مؤمن، فروتنى است و جمال او، عفت و شرف او، ياد گرفتن (احكام دين) و آبروى او، ترك بگو و مگو مىباشد.
اى كميل، در هر صنفى، قومى است كه بعضى (از نظر فكرى) بالاتر از بعضى ديگرند؛ پس بپرهيز از بحث و كشمكش با انسانهاى پست. و اگر به گفته تو گوش فرا داد از او تحمل كن و از آنها باش كه خدايتعالى ايشان را توصيف كرده كه مىفرمايد: هر گاه طرف خطاب نادانان قرار گيرند، با آرامش با آنها برخورد مىكنند. (يعنى ناسزاى آنها را تحمل مىكنند).
اى كميل، در هر حال حق را بگو و پشتيبان پرهيزكاران باش، از فاسقين دورى كن و از منافقين اجتناب كن و با خائنين همنشين مباش.
اى كميل، درِ ظالمان را مكوب، براى آن كه با آنها رفت آمد داشته باشى و با آنها كسب مال يا اعتبار كنى و بپرهيز از تعظيم كردن و اطاعت ايشان يا حضور در مجالس ايشان به كارى كه سبب غضب خدا برتوگردد، و اگر به حضور در مجلسشان ناچار شدى دائما به ذكر خدا باش و بر او توكل كن و از شر آنها به خدا پناه ببر و به تجملات آنها توجه نكن و در دل، كارهاى آنها را منكر باش و پيش آنها به خدا تعظيم كن و عظمت خدا را به آنها گوشزد نما؛ زيرا تو بدين وسيله تأييد مىشوى و از شرّ آنها ايمن مىمانى.
اى كميل، بهترين كارى كه بندگان خدا پس از اقرار به خدا و اولياى خدا، مىتوانند انجام دهند، عفت و بردبارى وصبر است.
اى كميل، فقر و ناچارى خود را به مردم آشكار مكن و بر آنها صبر كن و براى خشنودى خدا و با عزّت، آنها را بپوشان.
اى كميل، باكى نيست كه برادرت را از سرّ خود آگاه سازى، اما كدام برادر؟ كه هنگام سختى تراپست نگرداند و هنگام زيانهاى مالى، پشتيبان تو باشد و عقب نشينى نكند و اگر چيزى از او بپرسى بر تو خيانت نكند و تو را تنها نگذارد تا بداند كه تو گرفتارى ندارى و اگر گرفتارى داشته باشى آن را اصلاح كند.
اى كميل، مؤمن آئينه مؤمن است، يعنى عيبهاى او را به او مىگويد و تفقد حال او مىكند و در فقر و بيمارى او را يارى مىكند.
اى كميل، مؤمنين با يكديگر برادرند و هيچ چيز نزد برادر اولى و بهتر از برادر نيست.
اى كميل، اگر برادرت را دوست ندارى، برادرش نيستى، مؤمن كسى است كه پيرو ما ائمه معصومين باشد و گفتار ما را بگويد؛ پس كسى كه از گفتار ما تخلف كند از ما بريده و كسى كه از ما جدا شود به ما ملحق نمى گردد و با ما نمىباشد پس (در آن صورت) در درك اسفل از آتش است.
اى كميل، هر افسرده دلى اظهار درد دل مىكند، پس كسى كه اظهار درد دل با تو نمود، آن را مستور كن، مبادا آن را براى غير، اظهار و افشا كنى؛ زيرا افشاى آن، توبه ندارد و گناهى كه توبه نداشته باشد عاقبت آن آتش دوزخ است.
اى كميل، فاش كردن سرّ آل محمد صلى الله عليه و آله قابل جبران و گذشت نيست و از كسى تحمل نمىشود و سر آل محمد صلى الله عليه و آله را جز به مؤمن موفق و با هوش نگوييد.
اى كميل، در هنگام هر شدت و سختى بگو «لاحول ولا قوة لا باللَّه» كه خداى تعالى به وسيله آن تو را نجات مىدهد. و نزد نعمت بگو «الحمدللَّه» كه خداوند آن را فزونى مىبخشد. پس هنگامى كه رزق تو ديرتر رسيد استغفار كن، خداوند در كار تو گشايش مىدهد.
اى كميل، ايمان بر دو قسم است: مستقر و مستودع، (يعنى ايمان ثابت و ايمان عاريتى) بپرهيز از ايمان عاريتى، و اگر مىخواهى حتماً مستحق آن باشى كه ايمان مستقر داشته باشى، هنگامى به آن موفق مىشوى كه ملازم راه و روشى باشى كه ترا به راه انحرافى نكشاند و از راه دست بر نگرداند.
اى كميل، براى كسى اجازه نيست واجبى را ترك كند و در انجام مستحبات به زحمت و مشقت بيفتد.
اى كميل، به وسيله ولايت و دوستى، خود را نجات ده كه شيطان در مال و اولاد تو شركت نكند.
اى كميل، به تحقيق كه گناهان تو بيشتر از كارهاى نيك تو است و غفلت تو از ياد خدا بيشتر از ذكر و ياد خداست و نعمتهاى خدا بيش از عمل و كارهاى تو است.
اى كميل، بيرون از نعمتهاى خدا نيستى، در حالى كه عافيت را به تو عنايت كرده (يعنى سرآمد تمام نعمتها عافيت است) بنا بر اين هيچگاه از حمد و تمجيد و تسبيح و تقديس و شكرگزارى و ياد او فارغ مباش.
اى كميل، سعى كن از آنهايى نباشى كه خداى تعالى درباره آنها فرموده:
«آنها خدا را فراموش كردند، پس خدا خودشان را از ياد خودشان برد» «1» و نسبت فسق به آنها داد پس آنها فاسقند.
اى كميل، كار آن نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و صدقه دهى؛ بلكه كار آن است كه نماز تو با قلب پاكيزه و كار خداپسند و خشوع كامل باشد.
و ببين در چه لباسى و بر چه زمين و فرشى نماز مىگزارى؟ اگر از راه مشروع و حلال نيست نماز تو قبول نخواهد شد.
اى كميل! زبان آنچه مىگيرد و مىگويد، از دل است و دل انسان قوامش به غذا است. ببين دل خود را به چه وسيله تغذيه مىكنى؟ اگر از راه حلال نيست، خداى تعالى تسبيح وذكر ترا نمىپذيرد.
اى كميل، بفهم و بدان ما كسى از مردم را در ترك امانتها رخصت نمىدهيم، پس كسى كه از من چنين رخصتى را نقل كند بتحقيق بيهوده و گناه است و به واسطه دروغى كه گفته جزايش آتش است. سوگند ياد مىكنم هر آينه شنيدم از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله، يك ساعت قبل از وفاتش كه سه مرتبه فرمود: يا اباالحسن! امانت را به صاحبش رد كن، خواه نيكوكار باشد يا بدكار، خواه امانت كوچك باشد يا بزرگ ولو يك رشته نخ باشد.
اى كميل، جنگ وجهادى نيست مگر با امام عادل (يعنى با اذن و اجازه او) و استحبابى در نماز جماعت نيست مگر با امامى كه داراى فضيلت است (يعنى امام جماعت حتما بايد يك مزيت به مأموم داشته باشد).
اى كميل، اگر پيامبرى روى زمين ظاهر نمىشد و در روى زمين يك مؤمن پرهيزكار مىبود، هر آينه در دعاى خود به سوى خدا، يا خطاكار بود و يا به هدف رسيده و مصيب بود. (بعد فرمود:) بلى قسم به خدا خطاكار بود تا اين كه خداى تعالى يك پيامبر مىفرستاد و به مقام پيامبرى او را منصوب مىكرد و اهليّت و شايستگى او را گواهى مىنمود.
اى كميل! دين، دين خداست و خداوند قيام بر دين را از هيچ كس نمىپذيرد مگر از رسول يا نبى يا وصى باشد.
اى كميل! (رهبرى جامعه مسلمين به واسطه) نبوت و رسالت و امامت است و غير از اينها، يا ولايت از طرف امام دارند يا متحير و بدعتگزار. بدرستى كه خداوند كارهاى نيك را از پرهيزكاران مىپذيرد.
اى كميل! خداى تعالى كريم و حليم و عظيم و رحيم است، خداوند ما را به اخلاق و صفات خويش راهنمايى نموده است. امر كرده ما را كه اخلاق او را در خود پياده كنيم و مردم را نيز وادار به آن اخلاق نماييم. پس ما، اين وظيفه را ادا نموديم و بدون تخلف و دورويى، آن را به مردم رسانيديم و بدون تكذيب، احكام دستورات الهى را تصديق نموديم و بدون شك و ترديد آن را قبول كرديم.
اى كميل، به خدا قسم، من آن نيستم كه چاپلوسى كنم تا مرا اطاعت كنند. و اين تمنا را ندارم كه با من مخالفت نكنند و رشوه به اعراب نمىدهم كه مرا اميرالمؤمنين بگويند.
اى كميل، كسانى كه از دنيا بهره و رشدند، بهره دنيا زوال پذير وگول زننده است و بهره ما از آخرت، باقى و ثابت است.
اى كميل، تمام مردم به سوى آخرت مىروند، ولى چيزى كه ما از آخرت مىخواهيم رضاى خدا و درجات عاليه بهشت است كه خداى تعالى آن را به پرهيزكاران ارث مىدهد.
اى كميل! كسى كه ساكن بهشت نشد پس او را به عذاب دردناك و پستى دائمى خبر ده.
اى كميل! من خداى را در هر حال سپاس مىگذارم بر توفيقى كه به من عنايت فرموده است.
اگر خواستى بروى برخيز. يعنى وقت تمام شده كه اين خود دستورى است درباره نظم در وقت و كارها «2».
ذكر حقايقى عميق براى كميل
1- «نيشابورى» در رجال خود مىگويد:
«كميل» از خواص اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام است كه حضرت او را رديف خود بر شتر سوار كرد سپس «كميل» از اميرالمؤمنين سؤال كرد:
حقيقت چيست؟- ظاهرا مقصود «كميل» سؤال از حقيقت ذات مقدس است- اميرالمؤمنين به او فرمود: تو كجا، حقيقت ذات كجا؟
«كميل» گفت: آيا من صاحب سر تو نيستم؟ حضرت فرمود: بلى تو صاحب سر من هستى ولى رشحههايى كه از اسرار درونى من سرريز مىكند به تو مىرسد.
پس «كميل» گفت: آيا شخصى مثل شما سائل را مأيوس مىكند؟ حضرت فرمود: حقيقت، كشف سبحات جلال است بدون اشاره «3».
عرض كرد: بيش از اين بيان فرماييد. فرمود: انسان بايد بداند كه خدا در وهم او نيايد «4» و علم با آگاهى است «5».
عرض كرد: بيشتر بيان فرماييد. حضرت فرمود: پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر.
عرض كرد: بيشتر بيان فرماييد. حضرت فرمود: نورى است كه از صبح ازل تابيدن مىگيرد و آثار آن بر هيكلهاى توحيد پرتو مىافكند.
عرض كرد: بيشتر بيان فرماييد. فرمود: چراغ را خاموش كن كه صبح طالع گرديد «6».
2- و از سخنان آن حضرت به «كميل بن زياد نخعى» سخنى است كه خود «كميل» نقل مىكند
اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام دستم را گرفت و به صحرا برد. چون به آنجا رسيد آهى كشيد چون آه اندوهناك، سپس فرمود:
اى كميل، اين دلها ظرفهاست، و بهترين آنها نگاهدارندهترين آنهاست، پس آنچه را برايت مىگويم حفظ كن.
مردم سه گروهند: دانشمند ربّانى، دانشجوى بر راه نجات و مگسانى ناتوان كه به دنبال هر صدايى مىروند و با هر بادى حركت مىكنند، به نور دانش روشنى نيافته و به ركنى محكم پناه نبردهاند.
اى كميل، دانش بهتر از ثروت است، دانش تو را مىپايد و تو ثروت را مىپايى.
ثروت را خرج كردن كم مىكند و دانش با خرج شدن افزايش مىيابد. نيكى كردن با ثروت با از بين رفتن ثروت از بين مىرود.
اى كميل، شناخت دانش دينى است كه انسان به آن جزا داده مىشود، انسان با كمك معرفت، كسب طاعت مىكند و بعد از مرگش، نام نيك به دست مىآورد.
دانش حاكم، و ثروت محكوم است.
اى كميل بن زياد، ثروت اندوزان در حالى كه زندهاند مردهاند، و دانشمندان تا جايى كه روزگار باقى است باقىاند، شخصشان با از دنيا رفتن گم شده، و شخصيّتشان در دلها موجود است.
بدان كه در اين جا- اشاره به سينهاش فرموده- دانش فراوانى است اگر براى آن افراد شايستهاى مىيافتم انتقال مىدادم. آرى، شخص تيز فهمى را براى اين علوم مىيابم ولى از او بر آن ايمن نيستم، ابزار دين را براى دنيا به كار مىگيرد و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش و به حجتهاى حق بر اوليائش بزرگى مىفروشد.
يا كسى را مىيابم كه پيرو حاملان حق است و او را در اطراف و جوانب آن بصيرتى نيست، به اولين شبههاى كه عارضش مىگردد، آتش شك در دلش افروخته مىشود. بدان كه نه اين را اهليّت است نه آن را.
يا كسى را مىيابم كه حريص به لذت شده و به آسانى مطيع شهوت گشته، يا كسى كه شيفته جمع كردن مال و انباشتن آن است، اين دو نفر به هيچ وجه رعايت كننده دين نيستند، نزديكترين موجود از نظر شباهت به اين دو طايفه چهارپايان رها شده در علفزارند. علم با مرگ حاملانش به اين صورت مىميرد.
خداوندا، آرى زمين از كسى كه به حجّت خدا براى خدا قيام نمايد تهى نمىماند، قايمى آشكار و مشهور، يا ترسان و پنهان، تا دلايل الهى و بيّناتش باطل نگردد.
اينان چند نفرند، و كجايند به خدا قسم عددشان اندك و نزد خداوند از نظر منزلت بسيار بزرگند. خداوند دلايل و بيّناتش را به وجود آنان محافظت مىكند، تا به افرادى شبيه خود بسپارند و بذر آن را در دلهايشان كشت كنند.
دانش با حقيقت بصيرت به آنان روى نموده، و با روح يقين در آميختهاند و آنچه را ناز پروردگان سخت گرفتهاند آسان يافتهاند و به آنچه نادانان از آن وحشت كردهاند مأنوس شدهاند و با بدنهايى كه ارواحشان به محلّ برتر آويخته همنشين دنيا شدهاند.
اينان جانشين حق در زمين، و دعوت كنندگان به دين خدا هستند. آه آه كه چه مشتاق ديدار آنانم. اى كميل، اگر مىخواهى باز گرد «7».
3- همچنين در كلام ديگرى به كميل بن زياد نخعى فرمود:
اى كميل، مردم خود را فرمان بده كه روز را به دنبال به دست آوردن مكارم بروند و شب را از پى قضاى حاجت خفتهها باشند.
قسم به كسى كه شنواييش آوازها را فرا گرفته، احدى دلى را شاد نكند مگر اين كه خداوند براى وى از آن شادى لطفى بيافريند، و چون بلايى به او رسد آن لطف همانند آب به سوى آن روان گردد تا آن بلا را از او دور كند همان گونه كه شتر غريب را از آبگاه دور نمايند «8». «9»
پی نوشت ها:
______________________________
(1). «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ». حشر (59): 19.
و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ اينان همان فاسقانند.
(2). تحف العقول: 171.
(3). يعنى حقيقت ذات را جز از طريق كشف نمىشود درك كرد. يا اين كه حقيقت ذات را جز از طريق تنزيه نمىشود شناخت، يعنى ذات مقدس را منزه دانستن از تمام چيزهايى كه ما آن را تصور مىكنيم.
(4). همان طورى كه در جايى ديگر اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «كلما ميزتموهم باوهامكم فى ادق نظر فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم» يعنى آنچه در وهم شما بايد خدا نيست و مخلوق شما است.
(5). يعنى: هنگامى كه انسان از عالم موهومات رها شد و علم خالصى پيدا كرد كه در او هيچ گونه وهمى نباشد، آنجاست كه علم، كشف حقيقت مىكند. چون «صحو» در لغت به معنى بر طرف شدن ابر و صاف شدن هوا است، كه تقريباً موهومات به منزله ابر است كه جلوى معلومات را مىگيرد، وقتى آن ابر موهومات برطرف شد، آفتاب حقيقت ظاهر مىشود كه «صحو المعلوم» است.
(6). «يَا أميرَالمؤمِنين، مَا الحَقيقَةَ؟ فقالَ: ما لَكَ وَالحَقيقَة فقال او لست صاحب سرك قال: بلى، ولكن يرشح عليك ما يطفح منى. فقال: او مثلك تخيب سائلًا؟ فقال: الحقيقة كشف سبحات الجلال من غير اشارة. فقال: زدنى بياناً، قال عليه السلام: محو الموهوم وصحو المعلوم، فقال: زدنى بياناً. قال: هتك السر لغلبة السر، فقال زدنى بياناً، قال: نور يشرق من صبح الازل فيلوح على هياكل التوحيد آثاره، فقال: زدنى بيانا. فقال: اطف السراج فقد طلع الصبح». نور البراهين «جزائرى»: 1/ 221؛ روضات الجنات: 6/ 62؛ شرح الأسماء الحسنى «ملا هادى سبزوارى»: 1/ 131.
(7). «وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عليه السلام لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ، قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ: يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ، النَّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ، يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَالْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الإِنْفَاقِ وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ، يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَالْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ، يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الأَمْوَالِ وَهُمْ أَحْيَاءٌ وَالْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَأَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ، هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً- وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَمُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَبِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَابَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلا لا ذَا وَ لا ذَاكَ، أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَالإدِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ، اللَّهُمَّ بَلَى لا تَخْلُو الأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ للَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَإِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَبَيِّنَاتُهُ وَكَمْ ذَا وَأَيْنَ، أُولَئِكَ وَاللَّهِ الأَقَلُّونَ عَدَداً وَالأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَيَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَاسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الأَعْلَى، أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ». نهج البلاغة: خطبه 147.
(8). «وَقَالَ عليه السلام لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ: يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ وَيُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلّا وَخَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الإِبِلِ». نهج البلاغة: خطبه 143.
اين روايت يكى از روايات مشهور است تاجايى كه ابن كثير دمشقى در البداية والنهاية: 9/ 47 مىگويد:
وقد روى عن كميل جماعة كثيرة من التابعين و له الأثر المشهور عن على بن أبى طالب الّذي أوله «القلوب أوعية فخيرها أوعاها» و هو طويل قد رواه جماعة من الحفاظ الثقات و فيه مواعظ و كلام حسن رضى اللَّه عن قائله.
(9). از مصادر مختلفى كه رواياتى از كميل نقل كردهاند مىتوان به:
الطبقات الكبرى «ابن سعد»: 6/ 179؛ طبقات خليفة: 148؛ تاريخ خليفة: 288؛ التاريخ الكبير: 7/ 243 شماره 1036؛ تاريخ الثقات: 398 شماره 1423؛ المعرفة والتاريخ: 2/ 481؛ أنساب الأشراف: 4 ق 1/ 517 و 529 و 534 و 543 و 5/ 30 و 41 و 45 و 54؛ فتوح البلدان 458؛ الفتوح «ابن أعثم»: 7/ 141؛ تاريخ اليعقوبى: 2/ 205، 206؛ تاريخ طبرى: 4/ 318 و 323 و 326 و 403 و 404 و 446 و 6/ 350 و 365؛ الجرح و التعديل: 7/ 174، 175 شماره 905؛ الثقات «ابن حبّان»: 5/ 341؛ جمهرة أنساب العرب: 415؛ مروج الذهب 1749؛ التنبيه و الإشراف: 275؛ الإرشاد فى معرفة علماء البلاد: 1/ 221؛ عين الأدب: 265؛ سراج الملوك: 110؛ الخصال: 1/ 186؛ الأمالى «طوسى»: 1/ 19؛ رجال «طوسي»: 56 شماره 6؛ ديوان المعانى: 1/ 146، 147؛ الجليس الصالح: 3/ 331؛ شرح نهج البلاغة: 495- 497؛ حلية الأولياء: 1/ 79، 80؛ صفة الصفوة: 1/ 127؛ الكامل فى التاريخ: 3/ 138 و 144 و 183 و 205 و 376 و 379 و 4/ 472 و 481؛ العقد الفريد: 2/ 212 و 213؛
عيون الأخبار: 2/ 120 و 355؛ تهذيب الكمال: 3/ 1150؛ عهد الخلفاء الراشدين (تاريخ الإسلام): 383 و 430؛ المغنى فى الضعفاء: 2/ 533 رقم 5109؛ ميزان الاعتدال: 3/ 415 شماره 6978؛ المجروحين لابن حبّان: 2/ 221؛ تهذيب التهذيب: 8/ 447، 448 رقم 811؛ تقريب التهذيب: 2/ 136 رقم 70؛ خلاصة تذهيب التهذيب: 323؛ البداية و النهاية: 9/ 46، 47؛ التذكرة الحمدونية: 1/ 67؛ الإصابة: 3/ 318 شماره 7501 اشاره نمود.
کتاب : شرح دعای کمیل
نوشته : حجت الاسلام حسین انصاریان