اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

Delicious facebook RSS ارسال به دوستان نسخه چاپی ذخیره خروجی XML خروجی متنی خروجی PDF
کد خبر : 44733
تعداد بازدید : 4515

چرا یعقوب پیامبر(ع) به فرزندانش گفت که از یک دروازه وارد مصر نشوند؟

حضرت یعقوب(ع) در ادامه می گوید: «و البته من نمى‏توانم هیچ حادثه‏اى را که از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست». این گفتار به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا در این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد که منافی با اختیار انسان نیست.
زمانی که حضرت یعقوب(ع) فرزندان خود را برای دومین بار به مصر می‌فرستاد، به آنان توصیه کرد:‌ «یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ ...».[1]
در این‌که چرا یعقوب دستور داد فرزندانش از یک دروازه وارد شهر نشوند، مفسران دلایلی ذکر کرده‌اند:
1. مشهور مفسران بر این اعتقادند که علت دستور حضرت یعقوب(ع) این بود که برادران یوسف، از زیبایی بهره‌‏مند بودند -آنها اگر چه یوسف نبودند ولى برادر یوسف بودند-  قیافه‌هایشان جلب توجه می‌کرد، و پدرشان نگران بود که جمعیت یازده نفرى آنها که مشخص بود نسبتی با یکدیگر دارند، توجه مردم را به خود جلب کند، او نمى‏خواست از این راه چشم زخمى به آنها برسد.[2]
 

2. توجیه دیگر آن‌که وارد شدن دسته جمعى آنها به یک دروازه و حرکت گروهى آنان، شاید حسد حسودان را برانگیزد، و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت بدگویی کنند، و آنها را به عنوان یک جمعیت بی‌گانه که قصد خرابکارى دارند مورد سوء ظن قرار دهند؛ لذا پدر به آنها دستور داد از دروازه‏هاى مختلف وارد شهر شوند تا جلب توجه نکنند.[3]
دلایل دیگری نیز برای این دستور ذکر شده است که در این مختصر نیازی به بیان آنها نیست.[4]
حضرت یعقوب(ع) در ادامه گفتار خود بیان می‌کند: «... وَ ما أُغْنی‏ عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ».[5] تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» از جمله گفتارهایی است که در تاریخ اسلام بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. خوارج مهم‌ترین گروهی بودند که از این شعار با تفسیر خاص خود استفاده کردند که البته ارتباطی به بحث جبر و اختیار ندارد.
نکته اصلی در این بخش آیه، آن است که گفتار یعقوب(ع) به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد.[6] در آیه بیان می‌شود که اگر خداوند بخواهد امری را بر شما انجام دهد، ‌من پیامبر نیز نمی‌توانم جلوی آن‌را بگیرم. آری اگر قضای حتمی الهی بر ما وارد شود، هیچ چیز و هیچ کسی را یارای مقاومت و مخالفت در مقابل آن نیست. حال چه فرزندان یعقوب با هم وارد شهر شوند و چه جداگانه و از درهای مختلف!
اما این به معنای جبر نیست، زیرا با توکل، توسل و دعا می‌توان بسیاری از تقدیرات غیر حتمی را تغییر داد و به همین جهت یعقوب پیامبر در ادامه، توکل خود بر خدا را اعلام کرده و دیگران را نیز به این امر توصیه می‌کند.[7]
علاوه بر این باید توجه داشت که انسان مأمور به انجام اسباب عادی و طبیعی است. همچنین باید معتقد باشد که چیزی به او نمی‌رسد، مگر این‌که خداوند آن‌را قصد کرده باشد؛‌ انسان باید از خوردن مواد سمی و غذاهای مهلک بپرهیزد و تلاش در کسب غذاهای پاک و سالم نماید؛ اما این تلاش خارج از قضا و قدر الهی نیست؛ لذا نباید از توکل و دعا غافل شد.
یعقوب(ع) در ابتدا با توجه به اسباب عادی می‌گوید که فرزندان از یک دروازه وارد نشوند، در عین حال می‌داند که هر آنچه خدا بخواهد واقع می‌شود و تنها بر او توکل می‌کند.
البته همیشه این‌گونه نیست که امور بر اساس اسباب عادی که انسان انجام داده پیش برود و برخی امور که برای انسان مقدر شده، واقع می‌شود و طبیعی است که انسان در آن نقشی ندارد؛ لذا خداوند در آیه بعد بر همین مطلب تأکید کرده و می‌گوید: «هنگامى که فرزندان یعقوب از آن‌جا که پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبیر یعقوب نمى‏توانست هیچ حادثه‏اى را که از سوى خدا رقم خورده بود از آنان برطرف کند جز خواسته‏اى که در دل یعقوب بود [که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] که خدا آن‌را به انجام رساند، یعقوب به سبب آن‌که تعلیمش داده بودیم از دانشى [ویژه‏] برخوردار بود ولى بیشتر مردم [که فقط چشمى ظاهربین دارند، این حقایق را] نمى‏دانند».[8]
با این‌که یعقوب مقدمات عادی را انجام داد، اما تقدیر الهی بر آنها وارد شد و بنیامین به عنوان سارق بازداشت شد، در حالی‌که گناهی نکرده بود و این‌گونه مصیبت‌های یعقوب بیشتر گشت و وارد شدن فرزندان از درهای مختلف تنها برای دلگرمی و آرامش بخشیدن از طرف یعقوب گفته شد.
البته خداوند در ادامه می‌گوید: «یعقوب به سبب آن‌که تعلیمش داده بودیم از دانشى برخوردار بود ولى بیشتر مردم نمى‏دانند». یعقوب به این نکته علم داشت که در عین این‌که انسان باید اسباب عادی را انجام دهد باید تقدیر الهی را نیز در نظر بگیرد و بر او توکل کند و این امری است که عموم ما انسان‌ها از آن غافل بوده و تنها بر انجام اسباب عادی بسنده می‌کنیم که رویکرد اشتباهی است.
 

[1]. یوسف، 67، «و گفت: اى پسرانم! [در این سفر] از یک در وارد نشوید بلکه از درهاى متعدد وارد شوید ...».
[2]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 3، ص 32، الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 246، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 200، دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 5، ص 237، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 30، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 218، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 4، ص 337، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق.
[5]. یوسف، 67، «و البته من [با این تدبیر] نمى‏توانم هیچ حادثه‏اى را که از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست، [تنها] بر او توکل کرده‏ام، و [همه‏] توکل‏کنندگان باید به خدا توکل کنند».
[6]. تفسیر الصافی، ج‏ 3، ص 32؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 5، ص 381، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[7]. در مورد تنافی داشتن قضا و قدر با اختیار انسان، گفتارهای بسیاری وجود دارد. برای نمونه ر.ک: 886؛ انسان و تقدیرات الهی
[8]. یوسف، 68، «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی‏ عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ حاجَةً فی‏ نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».


نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :