گفتار شيخ محمد عبده در مقدمه شرح نهج البلاغه
در جاى ديگر مشاهده مى كردم كه عقلى نورانى كه شباهت به مخلوق جسمانى نداشت، از اين موكب الهى جدا شده، و خود را به روح انسان مى چسباند، سپس او را از پرده هاى طبيعت جدا ساخته و به سوى ملكوت اعلا بالا مى برد، و به جايگاهى پر نور راهنمائى مى كند، و از آن پس شوائب اوهام ماده را رها كرده، در كاخهاى مقدسى ساكن مى گرداند.
49بسيار اتفاق مى افتاد كه گويا مى شنيدم خطيبى بزرگ با سخنان حكيمانه خود، زمامداران امور مردم را مخاطب ساخته و با صدائى رسا، كارهائى شايسته و نيك را به آنها نشان مى دهد، و به موارد آلوده شك و ترديد آشنا مى سازد، و از لغزشگاه ها بر حذر مى دارد، و به جزئيات سياست، ارشاد مى كند، و به راه هاى صحيح زندگى هدايت مى نمايد. تا آنجا كه آنان را به مقام عالى رياست نشانده، و با ارائه طريق و حسن تدبير، و رمز مملكت دارى، به مقام عالى دنيوى بالا مى برد.
گفتار جالب شيخ محمد عبده در مقدمه شرح نهج البلاغه
علامه نامي شيخ محمد عبده مرجع تقليد مصر و مصلح ديني آن کشور در مقدمه شرح خود بر نهجالبلاغه[1]
بعد از تفکر و تدبر و بررسي درباره اين کتاب باعظمت، اعجاب خود را نسبت به
مقصد عالي «نهجالبلاغه» اين چنين بيان ميکند: بر حسب تقدير و به طور
تصادف با کتاب «نهجالبلاغه» آشنا شدم اين برخورد و تصادف در وقتي بود که
دچار دگرگوني و تشويش خاطر و افسردگي شده و از کارهايم بازمانده بودم.[2].
از
اينرو کتاب مستطاب «نهجالبلاغه» را وسيلهاي براي تسليت روح و چارهاي
براي برطرف ساختن اندوههاي خويش يافتم- بدينگونه بعضي از صفحات آن را تصفح
نمودم و جملههائي چند از عبارات آن را از قسمتهاي مختلف و موارد پراکنده،
مورد دقت و تامل قرار دادم.
در طي
مطالعه آن خيال ميکردم جنگهائي اتفاق افتاده، و تاراجهائي به وقوع پيوسته،
و اين فکر برايم پديد آمد که بلاغت را دولت و نيروئي، و فصاحت را صولت و
سطوتي است، و اوهام (کساني که دربارهي نهجالبلاغه ترديد کردهاند) مشوب، و
ترديد آنها چيزي جز فسق و پليدي نيست. انديشيدم که انبوه سپاه خطابهها با
شمشيرهاي برنده، در
[صفحه 25]
صفهاي
منظم خود با نظم و ترتيب خاصي به حالت دفاع ايستادهاند، و هر گونه شک و
شبههاي را برطرف ميسازند و دلهاي آشفته را آرام ميکنند، و بدينگونه
وسوسههاي پليد شکست خورده و خاطرههاي سوء نابود ميگردد. آري هميشه
پيروزي با حق و شکست و نابودي از آن باطل است، و شک و ترديد خمود و خاموش
ميشود.
از اين مطالعات به يقين
دانستم که مدبر اين دولت قهرمان اين صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پيروزمند
آن: اميرالمومنين صرفنظر ميکردم و به قسمت ديگر ميپرداختم، کاملا تغيير
موضوع و مطلب تازهاي را احساس ميکردم.
گاهي
خود را در عالمي بسيار بزرگ از معاني بلند و موضوعات عالي ميديدم، که با
زينتهاي عبارات زيبا آراسته شده و به گرد نفوس پاکيزه دور زده، و به طرف
دلهاي روشن روي آورده است، تا راه راست را به آنها بنماياند و به خواستهايش
رهبري کند، و با مرکب فضل و کمال از لغزشگاهها باز دارد زماني هم
ميديديم که جملهها مبهم و سرپيچيده پرده از روي خشمآلود خود برداشته، و
دندانهاي خود را به من نشان ميدهد، و گاهي ارواحي را در قيافه پلنگهاي
درنده، يا چنگالهاي شاهينها را ميديدم که آماده حمله است، سپس به نظرم
ميآمد که با يک حملهي ناگهاني دلهاي هواپرست و افکار واهي (کساني را که
دربارهي انتساب نهجالبلاغه به علي عليهالسلام شک و شبهه کردهاند)
دريدند، و افکار فاسده و خيالات باطله را به کلي از ميان بردند!!)
در
جاي ديگر مشاهده ميکردم که عقلي نوراني که شباهت به مخلوق جسماني نداشت،
از اين موکب الهي جدا شده، و خود را به روح انسان ميچسباند، سپس او را از
پردههاي طبيعت جدا ساخته و به سوي ملکوت اعلا بالا ميبرد، و به جايگاهي
پرنور راهنمائي ميکند، و از آن پس شوائب اوهام ماده را رها کرده، در
کاخهاي مقدسي ساکن ميگرداند.
بسيار
اتفاق ميافتاد که گويا ميشنيدم خطيبي بزرگ با سخنان حکيمانه خود،
زمامداران امور مردم را مخاطب ساخته و با صدائي رسا، کارهائي شايسته و نيک
را به آنها نشان ميدهد، و به موارد آلودهي شک و ترديد آشنا ميسازد، و از
لغزشگاهها برحذر ميدارد، و به جزئيات سياست، ارشاد ميکند، و به راههاي
صحيح زندگي هدايت مينمايد.
[صفحه 26]
تا آنجا که آنان را به مقام عالي رياست نشانده، و با ارائهي طريق و حسن تدبير، و رمز مملکتداري، به مقام عالي دنيوي بالا ميبرد.
اين
کتاب باعظمت (نهجالبلاغه) همان است که سيدشريف رضي رحمه الله از سخنان
پيشواي بزرگ مسلمانان و مولاي ما اميرالمومنين علي بن ابيطالب «کرم الله
وجهه» از ميان بيانات پراکنده آن حضرت گرد آورده و با اين اسم
(نهجالبلاغه) موسوم گردانيده است.
به
حقيقت ميگويم من اسمي را که به بهترين وجه دلالت بر مسمي و هدف اين کتاب
گرانقدر کند، از «نهجالبلاغه» بهتر سراغ ندارم. من قادر نيستم اين کتاب پر
ارج را بيشتر از آنچه از نامش برميآيد، تعريف و توصيف کنم، و در بيان
مزاياي آن بالاتر از آنچه سيدرضي مولف اين کتاب در مقدمهي آن[3] آورده است، چيزي بياورم.
اگر
قضاوت وجدان و حکم فطرت انساني ملزم نميساخت که از شخص نيکوکار نسبت به
کار نيکش قدرداني و سپاسگزاري شود، هرگز احتياجي به تمهيد اين مقدمه، و
آوردن اين بينه نداشتم.
زيرا آنچه
«نهجالبلاغه» در بردارد از فنون فصاحت و قوانين بلاغت که مخصوص به آنست،
بهترين معروف است. مخصوصا که «نهجالبلاغه» از آوردن هيچ موضوعي از مقاصد
سخن فروگذار نکرده و از هر گذرگاه فکر و انديشه گذشته است...»
- شرح
نهج البلاغه محمد عبده در يک جلد، مکرر در صمر چاپ شده است شيخ محمد عبده
در اين کتاب ذيل خطبهها و سخنان حضرت امير (ع) لغات مشکل و نکات حساس آن
را شرح داده و از نظر ادبي خدمت بسزائي به «نهجالبلاغه» نموده است وي که
دانشمندي روشنفکر و اصلاح طلب بود سالها به معيت استاد مشهور خود
سيدجمالالدين اسد آبادي در مصر و اروپا بر ضد استعمار انگليس در ممالک
اسلامي مبارزه کرد، و در پاريس با همکاري سيد روزنامهي «العروه الوثقي»
براي نشر افکار و اهداف خود نشر نمود وي به سال 1320 ه در مصر چشم از جهان
فروبست.
- در آن موقع شيخ محمد عبده در «بيروت» تبعيد بوده است.
- مقدمه سيدرضي https://nahj.valiasr-aj.com