پورتال پژوهش های شیعی
به پورتال پژوهش های شیعی خوش آمدید اللهم كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

477رکورد در مدت زمان 0.109ثانیه
عبارت مورد جستجو :
باید با استفاده از تجربه مذاکرات هسته ای یعنی اثبات ضرورت بی اعتمادی به امریکا، مسیر حرکت و پیشرفت کشور را ادامه داد.امام خمینی «مؤمنِ متعبدِ انقلابی» بوده چرا که امام بزرگوار، « مؤمن به خدا « ، « مؤمن به مردم»، «مؤمن به هدف» و « مؤمن به راهی بود که او را به این هدف می رساند».امام، « امامِ انقلابی » بود و همین صفت علت اصلی عصبانیت قدرتهای مادی از ایشان است.قدرتها از کلمه انقلاب و انقلابی گری ملت ایران به شدت هراس دارند و علت اصلی فشارهایی که در طول سالهای متمادی با بهانه های مختلف از جمله موضوع هسته ای و حقوق بشر به ملت وارد شده است ، خصوصیت انقلابی گری ملت ایران و نظام اسلامی است.
درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود «امین» را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود؛ و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.
در زمان حیات امام صادق(ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق(ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگ ترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطح می دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگ ترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستند
ملاحسین کاشفی در کتاب"روضه الشهداء"(139)می نویسد که حضرت امام کاظم(ع) را 60 فرزند که 37 تن دختر و 23 تن پسر بوده منتهی اسامی آنها را بجز آنهائیکه دارای عقب بوده اند ذکر ننموده است.صاحب کتاب"زینه المجالس"(140)نقل از حمدالله مستوفی می گوید که حضرت را 37 پسر و 8 دختر بوده است.همچنین در کتاب گزیده تاریخ مسطور است که حضرت را 51 پسر و 28 دختر بوده که بسیار بعید است زیرا در هیچ کتابی شمار اولاد آنحضرت را 79 تن ننوشته اند مگر اینکه فرزند زادگان آن حضرت اضافه کرده یا سهوی در قلم کاتب شده است، اضافا حسن را از اولاد آن حضرت دانسته و می گوید که قبر محسن در فراهان عراق عجم که از بلاد قم است می باشد و به زاهد محسن معروف و ابوالخیر را هم از جمله پسرهای آن امام نامبرده است.
این روایت را مؤلف «جنة العاصمة»، از «کشف اللئالی» تالیف صالح بن عبد الوهاب عرندس، نقل می کند. همچنین در «مستدرک سفینة البحار»، از «مجمع النورین» مرحوم فاضل مرندی نقل شده و نویسنده «ضیاء العالمین» جد امی صاحب جواهر نیز این روایت را در کتاب خود آورده است. توضیح عبارت «لولا فاطمه لما خلقتکما» بطور اجمال این است که اگر به خاطر مقام عبودیت نبود نبوت و امامت به غایت خود نرسیده بود چرا که نبوت و امامت مقدمه ای برای رسیدن به مقام عبد مطلق است. این مقام در خود پیامبر(ص) و علی(ع) نیز بود ولی در فاطمه(س) منحصراً همین مقام تجلی کرد. بنابراین در این روایت تکیه اصلی بر آن حضرت سلام الله علیها شده است.
در زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اختلافات اعتقادى در میان امت اسلامى پدید نیامد؛ اما پس از رحلت ایشان ، بلکه از همان روز، اختلاف بر سر خلافت و امامت ، امت اسلام را به دو شاخه شیعه و سنى تقسیم کرد. بنابراین خلاء حجیت و رهبر اعتقادى مورد قبول همه مسلمین ، نخستین دلیل اختلافها و پیدایش مذاهب اسلامى است . اصولا محدودیت قواى ادراکى انسان و عدم توانایى او براى حق قطعى همه مسائل اعتقادى از جمله مهمترین علل اختلاف انسانهاست . در مواردى که مساءله به روشنى قابل حل نیست هر کس به حدس و گمانى مى رسد که ممکن است با حدس و گمان دیگران متفاوت باشد. در نتیجه اختلاف نظرها آشکار مى شود، و این اختلافها وقتى در مسائل اساسى و مورد علاقه مردم باشد گاه به پیدایش فرقه هاى مختلف مى انجامد. همین مساءله دلیل ارسال پیامبران و دستگیرى خداوند از طریق انبیا و اولیاست . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که براى تعلیم مردم و بیان حقایق و احکام الهى مبعوث شده بود، در مدت کوتاه رسالتش فرصت بیان همه مطالب را براى مردم نیافت .
فرقه فطحیه 9 بهمن 1395 21:29
این گروه به همان گفتار برخى فطحیه برگشتند ، و با این که منکر امامت عبداللّه بودند ، ولى به خاطر توجیه و تصحیح عقیده خود (امامت جعفر) اقرار کردند که امام کاظم (علیه السلام) امر امامت را از وصیت برادر (عبداللّه) دریافت کرده است ، رهبر این گروه (قائلان به امامت جعفر) على بن طاحى خزاز از متکلّمان اهل کوفه و مشهور به فطحیه بود (فرق الشیعه ، ص99 ، المقالات والفرق ، ص110 نوبختى ، در شرح حال سیزدهمین فرقه عصر حضرت مهدى (علیه السلام) که معتقد بودند منصب امامت از این روى به جعفر رسیده است که امام پیشین بدون به جا گذاشتن فرزند از دنیا رفته است و جعفر فرزند بزرگ تر نیز است ، مى گوید:
رسول گرامی اسلام(ص) در سفارش های خویش به جناب ابی ذر غفاری بر اهمیت و جایگاه والای مومن اشاره کرده و فرموده است: ای ابوذر هنگامی که مومنی از دنیا می رود زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است. (مکارم الاخلاق ص 465) در روایات متعددی از پیامبر(ص) و معصومین آمده است هنگامی که عمر بنده به چهل سالگی می رسد خداوند به دو فرشته مراقب او می گوید: از این پس بر او سخت بگیرید و همه کارهای کوچک و بزرگ و زیاد و کم او را ثبت کنید. (الخصال ج2 ص 545) در حدیث دیگر آمده است کسانی که به چهل سالگی می رسند و توبه نمی کنند، شیطان دستی به صورت آنها کشیده و می گوید: پدرم فدای رویی که رستگار نمی شود. (روح المعانی ج 26 ص 29) این روایات همه از این حقیقت خبر می دهد که شخصیت انسان تا چهل سالگی شکل گرفته و از آن پس تحولات درونی در او سخت تر می شود.
در برخی از منابع تاریخی آمده است که؛ محمد بن عباس در روز عاشورا به شهادت رسید.[9] و ظاهراً برخی از مورّخان و علما به طور اجمال با توجه به گزارش نور العین گفته اند؛ دو تا از فرزندان حضرت ابوالفضل العباس(ع)؛ یعنی محمد و قاسم در روز عاشورا به شهادت رسیدند.[10] از این رو؛ نمی توان گفت که فرزندان حضرت ابوالفضل العباس(ع) در کربلا حضور نداشتند؛ چون یا بودند و به شهادت رسیدند و یا در قافله اسرا بودند و با توجه به سنّ کم نجنگیدند؛ زیرا بنابر تحقیق و جست وجو؛ گزارشی تاریخی که عدم حضور فرزندان حضرت عباس بن علی(ع) در کربلا را اعلام کند، نیافتیم. به علاوه؛ با وجود چنین گزارشی، با توجه به خردسال بودن فرزندان ایشان، عدم حضورشان در کربلا هم مشکلی ایجاد نمی کند.
هنگامی که سر مبارک امام حسین(ع) را وارد قنسرین (یکی از منازل شام) کردند، راهبی از داخل صومعه خود متوجه سر مقدس حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک سر سیدالشهداء(ع) خارج می شود و به طرف آسمان بالا می رود. راهب در ازای مبلغ ده هزار درهم سر مبارک را از مأموران گرفت و داخل صومعه شد. در این هنگام صدایی که صاحب آن دیده نمی شد به گوشش رسید که گفت: خوشا به حال تو ای راهب، خوشا به حال کسی که به حرمت صاحب این سرآگاه باشد و مقام و منزلت آن را بشناسد. راهب با شنیدن این کلمات، سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا، تو را به حق عیسی بن مریم(ع) سوگند می دهم که به امر و اذن تو این سر با من سخن بگوید. پس سر مبارک امام حسین(ع) زبان به سخن گشود و فرمود: ای راهب! از من چه می خواهی؟
  • تعداد رکوردها : 477